انقلاب مشروطه
اراده برای تغییر کهنه
گسترش نسبی صنعت و تغییر و تحول در پایه های اجتماعی_ اقتصادی جامعه شهری ایران در دهه های نزدیک به انقلاب مشروطه و توسعه ارتباطات با دنیای صنعتی خارج از مرزهای ایران منجر به ظهورروشنفکرانی گردید که توانستند خواست و عطش مردم برای آزادی های سیاسی را با مقاله، شعر، ترانه، طنز، تئاتر و نمایش و مجالس سخنرانی روشنگرانه در غالب مذمت استبداد و فواید آزادی بازتاب دهند. این روشنگریها و بهمراه آن عطش مردم برای آزادی و همچنین زندگی بهتر و خلاصی از وضعیت اسفبار موجود، مبنای جنبشی گردید که بین سال های ۱۲۸۴ تا ۱۲۹۰ بطور جدی پس از قرنها خفقان لرزه بر پایه های پوسیده استبداد دیرپای میهن مان انداخت. گرچه انقلاب مشروطه و رهروانش به آمال و اهدافشان نرسیدند، اما تا زمانیکه عطش آزادی مردم برطرف نگردد و تشنگان آزادی وجود داشته باشند شکست معنایی ندارد.
اواخر بهمن ماه سال ۱۲۸۷ خورشیدی کمیته مشروطه خواهان گیلان تصمیم به راهپیمایی طولانی خود برای فتح تهران را می گیرند. تصمیمی که در تاریخ ۲۲ تیر ماه سال ۱۲۸۸ با فتح تهران و فرار محمدعلیشاه به روسیه بطور کامل به اجرا در می آید.روز شانزده محرم ۱۳۲۷ ه.ق مشروطه خواهان گیلان به سرکردگی سردار محیی و حسین خان کسمایی با یورش به باغ مدیریه رشت آقابالاخان سردار افخم حاکم گیلان را کشته و با کنترل بر رشت بر تمام گیلان مستولی می شوند. برای خنثی کردن دردسرهای احتمالی سپهدار اعظم تنکابنی که بخاطر اختلافات با عین الدوله حاکم آذربایجان با نیروهایش به تنکابن رفته و می توانست جنبش را از جانب شرق گیلان تحت فشار قرار دهد، سران مشروطه گیلان ضمن نامه ای به سپهدار وی را دعوت کردند تا به رشت آمده و فرماندهی نظامی نیروهای مشروطه را به عهده بگیرد. پس از پیوستن مشروطه خواهان تنکابن و غرب مازندران به سرکردگی سپهدار تنکابنی و سرتیپ دیوسالار کجوری (سالار فاتح ) به انقلابیون گیلان کمیته انقلاب گیلان ، علیرغم بی میلی سپهدار که از رادیکالیزم جنبش مشروطه کمتر از استبداد قاجاری وحشت نداشت، و حتی علیرغم مخالفت کمیته تبریز تصمیم به فتح تهران می گیرند. یفرم خان و تعدادی از ارمنیان قفقازی و همچنین میرزا کوچک خان جنگلی و سالار فاتح نیز از جمله صدها و صدها رزم آورگیلک (از گیلان و غرب مازندران) بودند که دراین راهپیمایی خونین و آزادیبخش که به درهم کوبیدن استبداد محمدعلیشاه و فرار او به روسیه انجامید شرکت داشتند.
بدون آنکه بخواهم نقش مشروطه خواهان دیگر نقاط ایران و پیکار آنان برای استقرار آزادی و استقلال میهن مان را انکار کرده و یاکم اهمیت جلوه دهم به گمان من دراغلب بررسیها و نوشته های تاریخی درباره نقش عده ای بزرگ نمایی می گردد و از طرف دیگر نقش مشروطه خواهان شمال ایران که ضربه کاری را بر دشمنان آزادی وارد کردند اگر به فراموشی سپرده نشوند کم اهمیت جلوه داده می شوند. گویی اصراری است عمدی و با سابقه ای طولانی نزد تاریخ نویسان ما در این کم بهادادن سهم گیلکان از تاریخ ایران. بیهوده نیست که کسروی که گیلک نیست درباره شب سیاه و بس طولانی و چهارصدساله ی قرون اولیه ی اشغال ایران توسط اعراب که سکوت حکمفرما بود و جز صفیر شمشیر اشغالگران و ضجه های قربانیان شان صدایی نبود می نویسد: « زندگی مردم دیلم در این دوران تاریک و سده های سکوت و خاموشی در ایران زمین، سراسر قهرمانی و بهادری بود و سزاواری آن داشت که در تاریخ ایران مکانی شایسته یابد. ولی افسوس که هرگز از این داستانهای پهلوانی یادی نگردید و اگر فرزندان بویه و آل زیار از ورای مرزهای ایران چنگ در گریبان خلافت فاسد عباسیان نمی انداختند شاید به همین اندازه نیز در اشتهار شهرت نام خود محروم می گشتند » (شهریاران گمنام)
و بازهم اوست که بدور از تنگ نظریهای قومی درباره ی مشروطه خواهان گیلان می گوید:« رشت به مرکز ثقل آزادیخواهی بدل شده است و تبریز همچنان مردانه مقاومت می کرد. اما این تنها رشت بود که به صورت یک تهاجم، پیکار سرنوشت را آغاز کرده بود. شاید اگر پاره ای ندانم کاری ها و تردید های سپهدار نمی بود جنبش رشت خیلی زودتر به آزادی تمام ایران منجر می شد.»
رادیکالیسم خصلت ویژه و مسلط در مشروطه خواهی شمالیها بود. درست به دلیل همین رادیکالیسم، آنگاه که انقلاب ربوده شد و خانها، فئودالها، مرتجعین و عمال انگلیس به مشروطه خود رسیدند و مناصب و پست ها را بین خود تقسیم کرده و ختم انقلاب را اعلام نمودند، و زمانی که روسها و انگلیسی ها برای تضعیف جناح رادیکال انقلاب در سال ۱۹۱۱ میلادی در شمال و جنوب نیرو پیاده کرده و عمال “مشروطه خواه” شان مجلس را تعطیل و نشریات مترقی متعلق به نیروهای راستین انقلاب را بستند ، باز این شمالیها بودند که به سرکردگی میرزا کوچک خان و احسان الله خان و سرتیپ علی دیوسالار(سالار فاتح) پرچم آزادی و استقلال را دوباره به اهتزاز در آوردند. آنگاه که مشروطه خواهان دروغین به کمک پلیس تحت فرماندهی یفرم خان و با پشتیبانی نیروهای مسلح سردار اسعد بختیاری به خلع سلاح مشروطه خواهان راستین و مضروب کردن ستارخان پرداخته و شروع به سرکوب رزم آوران آزادی و استقلال نمودند تا براحتی بتوانند قراردادهای ننگ آوری با دولت تزاری روسیه و بویژه استعمار انگلیس ببندند بار دیگر طنین فریاد آزادی و استقلال درشمال ایران بنام جنبش جنگل چرت مرتجعین را پاره کرد که خود حکایتی دیگر است.
آنچه که خواندید بخش اول از سه بخش نوشتار مستقلی است که درباره فتح تهران در تارنمای شمالی ها درج شد.
بخش دوم مختصری از زندگی « سالار فاتح » را اینجا بخوانید.
بخش آخر « فتح تهران » که جریان درگیریها و مشکلات مشروطه خواهان از مسیر رشت تا تهران می باشد، نوشته سالار فاتح بعنوان شاهد و درگیر فعال قضایا .
رضا اشکوری
Comments
انقلاب مشروطه<br>اراده برای تغییر کهنه — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>