تلویزیون حلال
اینجا در سوئد برای مسلمانها همه چیز گیر میاد. زولبیا و بامیا برای افطار، کالباس حلال، مهر ، تسبیح ، قلیان و مسجد. البته امام همه مسجدها یا اهل ترکیه هستند یا سومالی. شش هفت سالم بود با پدر و مادرم میرفتیم وسط شهر گوتنبرگ یک جایی سالن بزرگی هست که گوشت فروشی زیاد دارد. یادم هست یک گوشت فروشی سومالی هم بود که برخلاف دیگر مغازه ها خیلی کم گوشت داشت و همیشه چندتا تا مشتری زن اهل سومالی، ترکیه، مراکش یا تونس که محجبه بودند داشت. ایرانیها را هیچوقت ندیدم از آنجا خرید کنند. پدرم بعدا توضیح داد که آنجا گوشت حلال میفروشند. یک تابلوی بزرگ هم زده بودند که رویش به عربی نوشته بود ذبح اسلامی . دلم به حالشون میسوخت والدین من هیچوقت از آنها گوشت نمی خریدند. پدرم بی خدا هست اما مادرم معتقد هست البته نه از نوع سختش. بالاخره یکبار از مادرم پرسیدم ما که مسلمان هستیم چرا از اینها گوشت نمیخری؟ با صدتا دلیل که مهمترینش یادم هست این بود که گوشت سوئد تازه تر و سالمتره. مال آنها ممکنه کهنه باشه. فهمیدم بعضی مسلمانها اگر به سلامتی شان مربوط بشه یا بنفع شان نباشه بعضی مقررات اسلام را زیر پا گذاشته و استثنا قائل میشوند و یا حرام خور میشوند. نمیدانم تو ایران برای شهروندان کشورهای غیر مسلمان مغازه های حرام که مثلا گوشت خوک و ژامبون بفروشند هست تا مایحتاج خود را بخرند؟
ایرانیها با اینکه بیشترشان مسلمان و معتقد هستند با اینحال دوست دارند با محیط و سوئدیها قاطی شده و زیاد مسلمانی خودشان را نشان ندهند. بیشترین درصد خانمهای سابقا کله سیاهی که الان بور هستند خانمهای ایرانی هستند. یک همسایه ایرانی داریم که خانمش خیلی دوست داره ادای اروپاییها را در بیاره. نماز و روزه اش همیشه مرتب هست. هوس کرده بود سگ و گربه هم تو خونه داشته باشه. داشتن سگ کار بدی نبست ، اتفاقا همیشه به پدر و مادرم میگفتم برایم سگ بخرند. اما داشتن سگ و گربه فرهنگ خاص خودش را میخواهد و مواظبت های خاص خودش را می طلبد. بیچاره سگ را توی سرمای زمستان تمام روز تو حیاط ول میکردند. اینقدر زوزه کشید تا همسایه ها شکایت کردند و بالاخره مجبور شدند سگ بیچاره را رد کنند. شانس آوردند به جرم بد رفتاری با حیوانات که در سوئد جرم هست جریمه کلانی ازشون نگرفتند. یادمه چند سال پیش یک گاودار رو که زیر گاوهاشو بموقع تمیز نمیکرد کلی جریمه کردند. تازه من شنیدم کسی که نماز میخونه و روزه میگیره نباید به سگ دست بزنه و سگ نجسه!!!
تلویزیون دولتی سوئد یک سری برنامه هایی پخش میکرد به نام تلویزیون حلال. مجریان برنامه سه تا دختر مسلمان متولد سوئد هستند، یکی شون ایرانی اصله . هرسه تا با مقنعه هستند . اوایل برای عده ای جالب بود اما بعدها که مردم، یعنی سوئدیها سئوالهایی کردند مثلا درباره سنگسار و چند همسری و این جورچیزها و جواب قانع کننده نگرفتند از آنها ناامید شدند. در کل میشه گفت براساس نطرخواهی ها و مصاحبه ها سوئدیها از این برنامه خوششان نمی آمد. عده ای میگویند اینها می خواهند دختران ما قبل از ازدواج سکس نداشته باشند و اگر داشتند باید سنگسار شوند و حتی عده ای خواستار تعطیل کردن برنامه شان بودند. عده ای هم غلو کرده و میگویند که اینها میخواهند سوئد را مثل ایران و مصر بکنند. ولی دمکراسی خوبی اش همینه که حتی آنهایی که در اقلیت محض هستند هم می توانند نظر خودشان را بگویند و از امکانات رسانه ای استفاده کنند.
من هم زیاد از برنامه هایشان خوشم نیامد چون بیشتر مسائل کلی مثل برابری حقوق و الکلیسم و اختلافات طبقاتی و دیگر مشکلاتی که مختص همه دنیا هست را مطرح میکردد که به اندازه کافی دیگران در این مورد میگویند و مینویسند. بنظر من اینها باید بیشتر درمورد نظر اسلام درباره حقوق زن، آزادی، سنگسار، حقوق اقلیت های ملی و مذهبی و سکس و در مجموع مسائل ویژه کشورهای اسلامی صحبت میکردند. مشکل دیگر این هست که این سه نفر به اندازه کافی به هنر و تکنیک ژورنالیسم مسلط نبودند. جدا از اینکه با نظرات شان مخالفم اما با اینحال انتظار داشتم از نظر ژورنالیستی و محتوای برنامه بتوانند بهتر از این باشند.
یک روز تصمیم میگیرند با اقتصاددان و تحلیل گر معروف کارل هامیلتون مصاحبه کنند اما هنوز مصاحبه شروع نشده کارشان به دعوا میکشد. موضوع این بود که وقتی سه دختر او را ملاقات میکنند دالیا اعظم قاسم که ۲۳ سال هست با او دست می دهد. اما شیرین عواد ۲۳ ساله و خدیجه خبیری ۲۵ ساله بجای دست دادن با او دستشان را روی سینه خود میگذارند. کارل هامیلتون وقتی دستش پس زده میشود عصبانی شده و میگوید” «کسانی که تحمل دست دادن با دیگران را ندارند بهتر است توی سوراخی در زمین زندگی کنند» و دست خدیجه خبیری را میگیرد و میگوید «تو باید با من دست میدادی، اگر این کار را عیب میدانی همان بهتره که برگردی به ایران». شخصا حق را نه به دخترها میدهم و نه به کارل هامیلتون.
نزدیک به ۴۰۰۰۰۰ نفر در سوئد زندگی میکنند که از کشورهای اسلامی آمده اند. البته همه آنهایی که آمدند مسلمان مومن و معتقد نیستند. خیلی ها حتی مخالف هم هستند. اما از دید یک آدم معمولی اروپایی اعتقادادت زیاد فرق نمیکند، کله سیاه باشی و اسمت هم احمد، محمود، علی، حسین یا امثالهم باشد سریع تصویر یک تروریست یا بنیادگرا از تو در مغزشان درست میکنند. در این غوغای جنگ و خونریزی ۱۵ سال اخیر تبلیغات آنهایی که جنگ برایشان کاسبی و دکان شده بنفع شان نیست که دیگر آدمها را بعنوان آدم های مستقل و دارای فکر و اندیشه مستقل و سبک زندگی و آرمانها و آرزوهای متفاوت ببینند بلکه برعکس همه را براساس مذهب تقسیم میکنند و اسلام آن مذهبی است که تمام آدمهای منتسب به آن دشمن معرفی میگردند و تا حد نژاد پرستانه ای ما را مورد تحقیر قرار میدهند. برای داغ نگاه داشتن تنور جنگ و همچنین ترساندن جمعیت خودی از خطر تروریسم میخواهند هرچه بیشتر ما یعنی مهاجرین از کشورهای اسلامی را هرچه وحشتناکتر و بیرحم تر و خشک مغزتر نشان دهند. متاسفانه عده ای ایرانی که نقش کاسه داغ تر از آش را بازی میکنند به این تهاجم نژادپرستانه راست های اروپایی می پیوندند و بجای دفاع از حقوق این اقلیت بزرگ و مورد فشار در نقش بازوهای ایرانی احزاب راست و نژادپرست عمل میکنند و اغلب با ماسکی چپ. چون این تیپ ایرانیها وقتی بنفع شان نباشد خود را به ندانستن زده و وارونه جلوه میدهند و همه را بنیادگرا معرفی میکنند مجبورم اضافه کنم که وقتی دفاع از حقوق این اقلیت میگویم منظورم دفاع از افکار آنها نیست. من با نه تنها با افکار آنها مخالفم بلکه با دخالت به هرگونه دین در هر موردی ، چه دولتی و چه شخصی مخالفم. اما آزادیخواهی و دمکراسی مجبورم میکند که از حق و حقوق آنها بخصوص از ابراز و دفاع عقایدشان پشتیبانی می کنم. من فکر می کنم اگر کسی مزدبگیر جریانات راست نباشد باید آدم تنبل یا ترسویی باشد که راه ساده و بی دردسر و همراه موج عمومی یعنی فحاشی و حمله به مسلمانها را انتخاب می کند. چون دفاع از اقلیتی که هزاران پیشداوری درباره آنها وجود دارد و صدها جنایت هم توسط اقلیتی کوچک از آنها انجام شده کار تنبلها و کسانی که جسارت کافی ندارند نیست.البته همه این حرفهایم ربطی به دولت های اسلامی ندارد که از فشار درباره مسلمانها در اروپا میگویند. هروقت آنها هم به دیگران در کشورشان حق دادند تا تلویزیون حرام پخش کنند شاید آنوقت میلی برای شنیدن حرفهایشان داشته باشم.
یک اتفاق: یک آشنای خانوادگی داریم که یک پسر ۹ ساله دارند. وقتی از هم جدا شدند پدردر محله ای که بیشتر ترکیه ایها زندگی می کنند یک آپارتمان گرفت. پسر که روزهای شنبه و یکشنبه پیش پدر بود وقتی بار اول خانمهای محجبه زیادی دید ترسید و جرات نداشت بیرون برود.
مازیار
Comments
تلویزیون حلال — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>