آوای ماندگار
تصور کن
تصور کن هیچ بهشتی در کار نیست
آسان است اگر تلاش کنی
و هیچ جهنمی در زیر پایمان نیست
بر بالای سرمان تنها آسمان است
تصور کن همه انسانها
برای امروز زندگی میکنند …
تصور کن هیچ کشوری نیست
تصورش سخت نیست
هیچ بهانهای برای کشتن یا مردن در راهش نیست
چنان که مذهبی وجود ندارد
تصور کن همه انسانها در صلح زندگی میکنند
شاید بگویی من رؤیا میبینم
اما من تنها نیستم
من امیددار روزی هستم که تو به ما بپیوندی
و جهان یکی شود
شاید بگویی من رؤیا میبینم
اما من تنها نیستم
من امیددار روزی هستم که تو به ما بپیوندی
و جهان یکی شود
تصور کن مالکیتی وجود ندارد
تعجب میکنم اگر بتوانی
نیازی به حرص یا گرسنگی نیست؛
برادری بشر.
تصور کن همه مردم
زمین را با یکدیگر قسمت میکنند…
شاید بگویی من رؤیا میبینم
اما من تنها نیستم
من امیدوار روزی هستم که تو به ما بپیوندی
و جهان یکی شود
—-
متن ترانه «تصور کن» از جان لنون که در سال ۱۹۷۱ سروده بود
*****
شامگاه هشت دسامبر ۱۹۸۰ جان لنون در نیویورک با شلیک چهار گلوله توسط مارک دیوید چپمن به قتل رسید.
واتیکان بعداز ۴۲ سال لعن و تحریم جان لنون خواننده فقید گروه بیتل ها مجبور به عقب نشینی شد و به خاطر اظهاراتی که او در سال ۱۹۶۶ بیان داشته بود او را ” بخشیده” است. حتی روزنامه نیمه رسمی « اوسرواتوره رومانو» که در واتیکان منتشر می شود از جان لنون ستایش کرده است. درباره اظهار مهربانی این روزنامه نسبت به جان لنون ما گیلک ها یک ضرب المثل داریم که میگوید:
سگه از ناتوونی مهربونه
وگرنه سگ کجا و مهربونی
در موسیقی هم مثل دیگر عرصه ها ی هنری، فرهنگی و ادبی و یا علمی همیشه زورمندان، برده داران و فئودالها و سرمایه داران در تلاش بوده و هستند تا جایی که امکان دارد سازندگان و آفرینندگان آثاری که محبوبیت مردمی دارند را بخرند و برای تبلیغ و بقای خود آنان را به خدمت خود درآورند. اگر در این امر موفق نشوند به لعن و تحریم و زور و چماق متوسل می شوند.
تاریخ نشان داده است که اغلب آنهایی که هنر و یا هر اثر دیگر خود را بخاطر منافع شخصی در خدمت زورمندان قرار دادند بزودی از محبوبیت شان کاسته شد و به فراموشی سپرده شدند. همه سلاطین و حاکمان مستبد در دربار و بارگاه خود انواع هنرمند و بویژه شعرای مجیزگو داشتند که اغلب گمنام ماندند و کسی از ایشان و آثارشان یاد نمیکند. اگر هم یادی از ایشان شود به نیکی نخواهد بود.
درست مثل دادگاههای تفتیش عقاید اروپا در قرون وسطی که اگرنامی از آنها برده شود جز برشمردن چنایات و ترورها یشان نخواهد بود. اما نام گالیله که اورا بخاطر رد مرکزیت زمین به محاکمه کشاندند ماندگار ماند و همیشه به نیکی یاد می شود.
سیه رویی و نفرین برای پینوشه ماند، و ویکتور خارا گیتاریستی که برای مردم می نواخت و به دستور پینوشه انگشتانش را بریدند موسیقی اش بردل میلیونها نشست و خاطرش در یادها ماندگار.
نازیهای آلمان جاز را تحریم و ممنوع کرده بودند و معتقد بودند که موسیقی جاز: « ریتم های تکراری هیستریکی که مشخصه موسیقی نژادهای وحشی است و غرایز تیره ای را بیدار میکند که مردم آلمان با آن بیگانه اند». چه بر سر اینگونه تئوریها و تئوریسین ها آمد و سرنوشت جاز در جهان چگونه رقم خورد؟
هیچ “موسیقی” سفارشی و دولتی ، هیچ آوای تمجید خفقان و بی عدالتی باوجود تمام امکاناتی که نصیبشان شد جاودان و ماندگار نشد، در دلها ننشست و بزودی فراموش گشت. اغلب این موسیقی معترض و نوگرا است که علیرغم تحریم متحجرین و مستبدان ، علیرغم فشارها و تهدیدها بر دلها می نشیند و ورد زبان ها می شود و ماندگار.
موسیقی جان لنون و گروه بیتل ها در سال ۱۹۶۵ به بهانه جلوگیری از فساد اخلاقی جوانان در اسرائیل ممنوع شد. سال ۱۹۶۶ جان لنون در مصاحبه ای با به یک روزنامه بریتانیایی گفت: « که گروه بیتل ها پرطرفدارتر از عیسی مسیح است و نمی داند از میان میسیحیت یا راک اند رول کدام یک زودتر از یادها می روند ».
بلافاصله واتیکان و کلیساها او را لعن و موسیقی اش را تحریم کردند. بنیادگرایان دنیا چه شبیه همدیگرند و چه شبیه هم عمل می کنند. متعصبین و متحجرین در آمریکا بعداز این اظهارنظر جان لنون به مراکز فروش موسیقی بیتل ها حمله کرده و صفحات موسیقی را به آتش کشیدند و رادیوها پخش موسیقی آنها را ممنوع اعلام کردند و کنسرت های آنها لغو شد.
البته “فساد جوانان” و اظهار نظر در مورد مذهب همه اش دستاویزی بیش نبودند. آنچه که دولتها و کلیسا و قشریون را به مخالفت و تحریم کارهای جان لنون واداشت نظرات صلح دوستاته ، انساندوستانه ، آزادیخواهانه و دمکراتیک وی و همچنین شورشگری او علیه وضعیت ناعادلانه موجود بود.
رابین بلاکبورن و طارق علی روزنامه نگار پاکستانی الاصل مقیم انگلستان در سال ۱۹۷۱ مصاحبه ای با جان لنون انجام داده بودند که اینجا فقط عباراتی کوتاه شده از آن را که منعکس کننده نظرات جان لنون میباشند را می نویسم تا علت مخالفت قشریون، سرمایه داران و دولت ها با او را بهتر بدانیم:
جان لنون:
طارق علی: فکر می کنی علت موفقیت نوع موسیقی تو چه بود؟
به گذشته نگاه مى کنم مى بینم که این هم مثل همان معامله حقه بازانه ای بود که با سیاهان کردند. درست مثل همان بود که سیاهان اجازه یافتند دونده یا بوکسور بشوند و یا برای مردم برنامه تفریحی جور کنند. این انتخابی است که در برابر شما می گذارند: حالا به تو مجال می دهند ستاره پاپ بشوى و این واقعا همان چیزى است که من در آهنگ «قهرمان طبقه کارگر» مى گویم. همانطور که در مصاحبه با رولینگ استو هم گفتم هنوز هم این همان عده هستند که قدرت را در دست دارند. سیستم طبقاتى یک ذره هم تغییر نکرده است.
البته خوب حالا یک عده زیادى از مزد بگیران و تعدادی از بچه های اهل مد طبقات متوسط که لباس تر و تمیز دارند با موهای بلند میگردند. اما هیچ چیز عوض نشده به جز این که ما کمی لباس مان را تغییر داده ایم و همان لعنتى ها را به حال خود واگذاشته ایم که بر همه چیز حکومت کنند
من همیشه ذهنیت سیاسی داشته ام و علیه وضع موجود بوده ام
من از بچگی به سیستم نیش زدم
ما چند بار به آمریکا رفتیم و اپشتاین ( نام مدیر تولید) همیشه سعى مى کرد به ما حقنه کند که چیزى در باره جنگ ویتنام نگوییم. زمانى رسید که من و جرج با خود گفتیم که خوب این بار که از ما سوال کنند خواهیم گفت ما با این جنگ مخالفیم و به نظر ما آنها باید بى تاخیر آنجا را ترک کنند. و ما همین کار را هم کردیم
اولین کاری که ما کردیم این بود که شهرستانی ,اهل لیورپول, بودن خود را به همه ی جهان نشان دادیم. قبل از آن هرکس از لیور پول می آمد باید لهجه خود را عوض می کرد تا به بی بی سی راه می یافت. اما ما حاضرنشدیم به این بازی تن در بدهیم. بعد از بیتل ها همه سعی می کردند لهجه لیورپولی داشته باشند
زمانى هم بود که من به شدت قاطى مذهب شده بودم. دوره افتاده بودم ، اما همچنانکه روانکاوم مى گوید: مذهب جنون قانونی است. به کمک تراپی بود که از همه این چیزها خلاص شدم و توانستم دردهای خودم را حس کنم.
قاعده ناگفته اى حکم مى کرد که ما از پاسخ دادن به سوالات “حساس” خوددارى کنیم.هرچند من همیشه روزنامه می خواندم، میدانید تکه های سیاسی را. اطلاع دایمی از این که چه در اطراف ما می گذرد مرا به خاطر این که چیزی نمی گفتم شرمنده می کرد. من منفجر شدم چون دیگر نمی توانستم به این بازی ادامه دهم. از حد تحمل من گذشته بود.
کاری که تلاش می کنم انجام بدهم این است که تا آن جا که می توانم روی مردم تاثیر بگذارم. روی همه آن ها که هنوز رویایی دارند و در ذهن شان یک علامت سوال هست.
اساسا دو نوع آدم در جهان هست. مردمی که به خودشان اعتماد دارند چون به توانایی خودشان در خلق کردن واقف اند، و مردمی که به خودشان اعتماد ندارند چون به آن ها گفته شده خودشان توانایی خلق چیزی را ندارند و باید دستور بگیرند. نظم حاکم همیشه مردمی را دوست دارد که مسوولیت برعهده نمی گیرند و به خودشان احترام نمیگذارند.
بله آن ها (سرمایه داران) صاحب همه روزنامه ها هستند و توزیع و همینطور پرداخت پول هم در دست آن هاست. در آخرین ضبط آن ها جملات (یک ) آهنگ را که روی صفحه چاپ شده بود سانسور کردند. نهایت حماقت و مسخرگی. آن ها به من اجازه می دهند آن را بخوانم ولی جرات ندارند بگذارند شما آن رابخوانید. جنون. هر چه بیشتر با واقعیت ها روبرو می شویم، بیشتر متوجه مى شویم که دستور کار روز آن ها نشان ندادن واقعیت است. هرچه واقعی تر می شویم، بدرفتاری با ما بیشتر می شود. این به نوعی ما را رادیکال تر می کند.
وقتی مساله به جای حساس می رسد آن ها نمی گذارند مردم قدرت بگیرند. آن ها به شما اجازه می دهند برای شان برقصید و نمایش بدهید، ولی قدرت واقعی را به شما نمی دهند.
زنان خیلى مهم اند. ما نمى توانیم بدون مشارکت زنان و آزادشدن آن ها انقلابی داشته باشیم. برتری مردان به شیوه بسیار زیرکانه ای آموزش داده شده است. همیشه علاقمندم بدانم رفتار کسانى که ادعاى رادیکالیسم مى کنند با زنان چگونه است. به واقع مضحک است. چگونه مى توان از قدرت براى مردم دم زد بدون این که درکى از این داشته باشى که مردم شامل هر دو جنس است.
نه لعن کردنهای پاپ ها و نه تحریم و بایکوت کردنهای رسانه های دولتی و نیمه دولتی و نه آتش زدن های صفحات موسیقی جان لنون باعث فراموشی موسیقی او و پیامی را که آن موسیقی برای نسلهای جوان داشت نشد. برعکس هنوز هم جوانان در سراسر دنیا به آن گوش می دهند و صفحاتش مزین کلکسیون میلیونها و میلیونها انسان در سراسر گیتی است.
متن ترانه «تصور کن» از جان لنون که در سال ۱۹۷۱ سروده بود
Imagine
Imagine there’s no heaven
It’s easy if you try
No hell below us
Above us only sky
Imagine all the people
…Living for today
Imagine there’s no countries
It isn’t hard to do
Nothing to kill or die for
And no religion too
Imagine all the people
…Living life in peace
You may say I’m a dreamer
But I’m not the only one
I hope someday you’ll join us
And the world will be as one
Imagine no possessions
I wonder if you can
No need for greed or hunger
A brotherhood of man
Imagine all the people
…Sharing all the world
You may say I’m a dreamer
But I’m not the only one
I hope someday you’ll join us
And the world will live as one
Comments
آوای ماندگار — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>