سوسن تسلیمی، پرواز به دور دستهای پرنده ای که نمی خواست پرها یش قیچی شوند
” در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم “
این قطعه از ” ترا من چشم در راهم” اثر خاطر پردرد کوهستان, نیما را به سوسن تسلیمی و همه آنانی که به خاطر نامهربانیها مجبور به ترک میهن شدند تقدیم می کنم.
سوسن تسلیمی هنرمند پرآوازه, نابغه تئاتر و سینمای ایران فرزند منیره و خسرو تسلیمی به سال ۱۳۲۸ در رشت متولد شد. پدر و مادر وی نیز در کار تئاتر بوده و در رشت و تئاتر نوشین در تهران فعالیت میکردند. سوسن در مورد والدین اش می گوید: پدر و مادرم هردو در آن زمان بازیگر تئاتر بودند، تئاتر گیلان، به خصوص در رشت خیلی زودتر از جاهای دیگر ایران شروع به کار کرد، و در رشت زن ها خیلی زود رفتند روی صحنه. منیره تسلیمی در اولین فیلم سینمایی خود به نام مهتاب خونین جایزه بهترین بازیگر سال را در اولین جشنواره فیلم ایران دریافت کرده بود، جایزه ای که سوسن در پنج سالگی، پس از فوت مادر روی صحنه رفت و آن را دریافت کرد یک گلدان نقره ای کنده کاری شده بود. سوسن تسلیمی تنها پنج فیلم در ایران بازی کرد(هیچکدام اجازه نمایش نیافتند) اما همین پنج تا کافی بود تا نامش بعنوان بهترین بازیگر زن تازیخ سینمای ایران ثبت گردد. وی اکنون در سوئد بعنوان کارگردان و همچنین عضو هیات مدیره انستیتو فیلم سوئد کار میکند. برادر وی سیروس تسلیمی نیز از هنرپیشگان خوب سینمای ایران می باشد.
حتما شنیدید که بسیاری از دانشجویان زرنگ و نابغه و حتی آنهایی که هنوز وارد دانشگاه نشده، اما در آزمون سراسری ورود به دانشگاه با نمره های بالا قبول می شوند ، از طرف دانشگاهها و موسسات آموزشی و تحقیقاتی در کانادا و آمریکا رسما از آنها خواسته می شود که به این کشورها مهاجرت کرده و تحصیل یا تحقیقات علمی خود را در این کشورها ادامه دهند. البته با تقبل هزینه زندگی شان و بسیار هم بیشتر. و گاها, این “دست و دل بازی” نصیب خانواده های آنان هم می شود. چند وقت پیش مطلبی خواندم درباره یک کشور آفریقایی که در بسیاری از شهرهای کوچک اش حتی یک پزشک هم نبود, اما حدود ۱۵۰ پزشک تبعه این کشور در انگلستان مشغول به کار طبابت بودند. فکر نکنیم که حتما توظئه ای باید در کار باشد. نه، فقط کافیست چهار عمل اصلی درس حساب را بدانیم تا موضوع را بفهمیم. در جوامع پیشرفته صنعتی، میلیونها تومان صرف تحصیل یک نفر از دبستان تا پایان دانشگاه می شود. حالا اگر پرسنل آماده و تحصیل کرده و متخصص از کشوری مثل ایران تقریبا مفت گیرشان بیاید. چرا استفاده نکنند. با این کار می توانند هزینه آموزش را پایین بیاورند و یا آنرا صرف رشته هایی که کمبود متخصص دارند بکنند. آماری در دست نیست، اما اگر بگویم هزاران ایرانی در رده های بالای موسسات آموزشی، علمی و تحقیقی در کشورهای غربی مشغول بکار هستند غلو نکرده ام. در زمینه فرهنگی و هنری و ادبی هم وضعیت مشابهی وجود دارد. اما در کشور ما گویا همه چی وارونه بوده و سعی می گردد شرایطی مهیا شود که این سرمایه های عظیم انسانی را مجبور به ترک دیار نمایند. آنچه را که برسر سوسن تسلیمی آوردند، مورد منحصر به فردی نبوده، بلکه بر سر صدها و شاید هزاران ایرانی متخصص در زمینه های گوناگون آمده و جامعه ما را از بهره مند شدن از تخصص، هنر و اندیشه این عزیزان محروم کردند. عصر روزی، نزد یکی از دوستان جمع بودیم و پس از دیدن یکی از فیلمهای سوسن تسلیمی صحبت این شد که چرا هنرمندی با این همه تسلط بر بازیگری و سرشار از نوآوری که جرات کرد نه رقاص باشد، نه معشوقه در فیلم های عشقی آبکی مرسوم در سینمای ایران، نه زن کتک خور و در عین حال راضی ، نه زن دو به هم زن و فتنه گر، نه زن بدبختی که برای نجات حتما باید “مردی” ظهور می کرد، و نه…. ناگهان غیبش زد. تصمیم گرفتم تحقیق کرده و مطلبی در این مورد بنویسم که کتاب پر ارزش ” اسطوره مهر” نوشته بی تا ملکوتی که درباره زندگی و سینمای سوسن تسلیمی است را تهیه و خواندم. نفس راحتی کشیدم، چون می دانستم که قلم ناتوان من از پس نوشتن درباره سوسن تسلیمی بر نمی آید. حتما این کتاب پر ارزش را بخوانید. آنچه که در زیر می آید تماما به نقل از کتاب نامبرده و از زبان تعدادی از کارگردانان و فیلم نامه نویسان و بازیگران خوب و نام آور میهن مان می باشد.
سیروس تسلیمی درباره خواهرش میگوید : سوسن اولین نمایشنامه اش را در سن یازده سالگی در دبستان عدل امین بازی کرد. در این نمایشنامه او به نقش «ابو مسلم خراسانی»، شمشیری به کمر بسته بود که از قدش بلندتر بود و روی صحنه سکندری می خورد. بعد در دبیرستان حجت اولین تئاتر جدی ترش را بازی کرد، « نادرشاه افشار»! او لباس مردانه پوشید، ریش و سبیل گذاشت و نقش نادرشاه را بازی کرد . اولین نمایش کامل و جدی که بازی کرد، نمایشنامه «آرش کمانگیر» بود که توسط یک معلم به نام آقای بدیعی کارگردانی شده بود و در تالار فرهنگ به روی صحنه رفت…سال بعد من و سوسن و مرضیه برومند در نمایشنامه ای بازی کردیم که در استان تهران رتبه نخست را پیدا کرد. سوسن همان سال به عنوان بهترین بازیگر تئاتر دانش آموزی کشور اولین جایزه اش را دریافت داشت. سال ۱۳۴۸ هردو دیپلم گرفتیم. من دیپلم ادبی گرفتم و سوسن دیپلم طبیعی. و همان سال در کنکور دانشکده هنرهای زیبا رشته تئاتر دانشگاه تهران قبول و مشغول تحصیل شدیم. سال اول دانشکده تئاتر بودیم که بازی سوسن در نمایشنامه نگاهی از پل اثر آرتور میلر به کارگردانی آقای حمید سمندریان بسیار درخشید و بعد بازی در نمایشنامه های مختلفی مثل باغ وحش شیشه ای (تنسی ویلیامز), شهر کوچک ما (تورنتون وایلدر) سوسن را به عنوان یک چهره استثنایی بازیگری در تئاتر های دانشجویی به همه معرفی کرد. در گوتنبرگ نمایشنامه مده آ اثر ماندگار اروپید را به تنهایی کارگردانی، طراحی و بازی کرد. اجرای این نمایشنامه همه چشم ها را خیره کرد. همه منتقدین از یک زن سی و چند ساله ایرانی و مهاجر گفتند که نمایشنامه بزرگ نویسنده یونانی را به تنهایی کارگردانی کرده و خود با عوض کردن ماسک نقش پرسوناژهای این نمایش را بازی می کند. تعجب آن ها این بود که سوسن چگونه توانست بدون لهجه خارجی و با زبان سلیس سوئدی نقش های متعدد را ایفا کند. و از آن روز صعود سوسن پله به پله آغاز گردید، بعدا از طرف وزارت فرهنگ سوئد به عنوان یکی از پنج عضو هیات مدیره انستیتو فیلم سوئد، انتخاب شده و اداره تئاتر و سینمای سوئد را در دست گرفت. کارگردانی و بازی یک سریال بزرگ تلویزیونی برای پخش در اروپا، کارگردانی و نوشتن فیلم سینمایی خانه در آتش، و تدریس در دانشگاه استکهلم، دریافت نشان افتخار شخصیت فرهنگی از وزارت فرهنگ سوئد و…
رضا بابک بازیگر تئاتر: من متاسفم که ایران نمی تواند از حضور او استفاده کند.
بهرام بیضایی کارگردان: قبل از آنکه سوسن تسلیمی دانشجوی من بشود، تئاتری با بازی او روی صحنه دیدم، تنها چیزی که از آن تئاتر یادم مانده بود حضور سوسن تسلیمی بود. چند دقیقه از بازی او یادم مانده بود و بس. همانجا با خودم فکر کردم چقدر بازیگر با حضوری است. باز هم قبل از آنکه سر کلاس من بیاید نمایشی بازی می کرد به نام با خشم به یاد آر. نقش کوتاهی هم داشت، اما باز هم تنها چیزی که از آن نمایش در خاطرم مانده بود، دقایق کوتاه بازی او بود. .. با او بسیار بدرفتاری شد. او را از تئاتر شهر اخراج کردند. نقش زن از سینما و تئاتر حذف شد و اینها همه در زمانی رخ داد که او در آغاز شکوفایی دوران حرفه اش بود… در مور فیلم مرگ یزدگرد: یک عده پنجاه نفری آمدند و فیلم را دیدند. و در سکوت مرگباری رفتند بیرون. نامه هایی مبنی بر اصلاح و سانسور فیلم به دستم رسید. سرانجام سر هفت هشت مورد به توافق رسیدیم که من انجام دادم اما باز هم فیلم را توقیف کردند. خیلی دوران تلخی بود. اولین فیلمش توقیف شد. هرگز در ایران به روی پرده نرفت. از تئاتر شهر اخراج شد. من هم از دانشگاه اخراج شدم. فیلم دوم اش هم توقیف شد. فیلم سوم او هم که با من کار کرد یعنی« باشو» توقیف شد. سه فیلم توقیف شده داشت. او بخت خانم نیکی کریمی و هدیه تهرانی و لیلا حاتمی را نداشت که از همان فیلم اول ، سوپر کلوز آپ هایش روی پرده تمام سینماها باشد….دچار افسردگی های شدید شده بود. من از او خواستم شروع کند به کتاب خواندن. کتاب ها را می خواند و پیشنهاد های خوبی هم می داد. او نمی خواست زنگ بزند. کتاب حمزه نامه را خواند و داستانی را در آن پیدا کرد. من از روی آن عیارنامه را نوشتم. اما باز ارشاد آن را رد کرد. زیرا شخصیت اصلی فیلمنامه دو زن بودند. .. من باعث شدم که او، آن چند سال را صبر کند. شاید هم اشتباه کردم. شاید او باید زودتر از ایران می رفت. اگر زودتر می رفت، در سوئد موفق تر بود. وقتی می خواستیم فیلم «شاید وقتی دیگر» را شروع کنیم با بازی سوسن تسلیمی مخالفت کردند. با اینکه قصد مهاجرت داشت اما با تصوسب فیلمنامه بسیار خوشحال شد و فکر کرد دوران عوض شده. اصلا برای مدتی قضیه مهاجرت از ذهن اش بیرون رفت. اما زمانی که من اسامی بازیگرانم را به ارشاد دادم، با بازی سوسن تسلیمی مخالفت شد. سوسن ده دقیقه بعداز شنیدن خبر تمام تنش کهیر زد. نمی دانم چطور دستگاه دولتی به خودش اجازه می دهد که به یک آدم فرهنگی اجازه فعالیت ندهد یا بدهد. گفتم فیلم را نمی سازم. پنج شش ماه بعد با بازی سوسن موافقت کردند. اما این سوسن دیگر آن سوسن نبود. سوسنی بود که داشت خانه اش را می فروخت، اثاثه اش را می فروخت، با قاچاقچی آدم صحبت می کرد. او از چیزی بریده بود و این توی فیلم هم معلوم است. او دیگر با تمام وجودش در فیلم نبود. شاید بهتر بود که اصلا آن فیلم را بازی نمی کرد. ولی در عین حال می خواست ثابت کند که کسی نباید برای او تصمیم بگیرد… او قدرت درافتادن با هر نقشی را داشت و به همین دلیل در سوئد هم موفق شد. او نه تنها «مده آ» را به زبان فاخر سوئدی اجرا کرد، بلکه آن را به زبان یونانی هم روی صحنه برد. فائق شدن به این سختی هاست که از او یک بازیگر بزرگ می سازد.
نامه بیضایی به زرین مسئول سینمایی وقت: سینمای ایران الان بیشتر از دویست کارگردان و فیلمنامه نویس دارد. ولی خانم تسلیمی در ایران فقط یکی است و باید قدر او را دانست.
امین تارخ هنرپیشه: بی هیچ تردیدی سوسن تسلیمی هنرپیشه ی از یاد نرفته و تکرار نشدنی سینما، تئاتر و تلویزیون ایران است…. همیشه عمر حسرت این را دارم که او در ایران نیست و با رفتن اش، ما را سوزاند. من نمی دانم او چه کسانی را می خواست بسوزاند اما می دانم که آنها نسوختند… دوست دارم که سوسن برگردد. شرایط کار سخت بوده و هست… من به او سلام می کنم و می گویم که دلم می خواهد برگردی. اگر برگردی برایت قالیچه سلیمان پهن می کنیم و صحنه ها را جارو می کنیم تا دوباره به روی صحنه بروی.
علی ژکان کارگردان: در موقع فیلمبرداری «مادیان»، کار ما نیمه تعطیل شد، یعنی مسئولین، پیغام فرستادند که کار را متوقف کنید. در مراجعه به بنیاد فارابی و مدیران آن علت را پرسیدیم. آنها گفتند: حجاب خانم تسلیمی ایراد دارد. علت دوم زیبایی خانم تسلیمی بود. .. بازیگری که به رغم تمام تنگناها و محدودیت ها که برایش وجود داشت، جدی کار کرد، به رغم تمام فشاری که روی زنان هنرمند این مملکت بوده… نسل جوان باید بداند که استعدادهای بی شماری نادیده انگاشته شدند، به هدر رفتند، سرکوب شدند… ما باید شرایطی فراهم کنیم که او علاقمند شود برگردد. در مجموع رفتار خوبی با او نشد. در جشنواره چهارم فیلم فجر در مراسم اختتامیه، در تالار وحدت، اهانت مستقیم و هول انگیزی به او شد. او برای اولین فیلم اکران شده اش، مادیان، در جشنواره شرکت کرده بود اما مسئول سینمایی وقت، پشت تریبون اعلام کرد که هیچ زنی را مستحق گرفتن جایزه نمی داند. در حالی که همه می دانستند سوسن تسلیمی با آن بازی درخشان, شایسته دریافت جایزه بود… چرا ما باید هنرمندانی را دل آزرده کنیم. سوسن تسلیمی با روحیه بدی از ایران رفت. او برای تئاتر و سینمای کشور زحمت زیادی کشیده بود. اما حالا باید از او دلجویی کنیم.
داریوش فرهنگ کارگردان و فیلنامه نویس: سوسن تسلیمی بانوی ارزشمند تئاتر و سینماست. درست در نقطه اوج مجبور به ترک این مملکت شد… دورانی که سینماگرانش از زنان، عموما وسیله ای ساخته بودند برای نمایش اشک و آه آبکی و نشان دادن سکس و موجودات درمانده ای که مردان برایشان تصمیم می گیرن، کتک شان می زنند، وسیله قرارشان می دهند و در نهایت، تصویری بی هویت، بی شخصیت و کافه کاباره ای از آنها می ساختند، سوسن تسلیمی نه تنها خط بطلان روی این طرز تلقی و سلیقه کشید، بلکه اعتبار و ارزش درخور یک بازیگر را به حرفه بخشید. .. در تاریخ بازیگری تئاتر و سینما در ایران (گذشته و حال) سه چهار نفر داریم که اعتباری فراتر از یک بازیگر به بازیگری بخشیدند و سوسن تسلیمی یکی از آن سه چهار نفر است…. در آتش قهر حامیان و هدایت گران و کارگزاران فرهنگی سوخت و سوخت و رفت…
حسین محجوب بازیگر تئاتر و سینما: جامعه سینمای ما باید از ایشان درخواست کند که برگردد. این وظیفه جامعه سینمای ماست که به طریقی از ایشان دلجویی کند و ازش بخواهد که برگردد. من مطمئن هستم که ایشان برمی گردند، یعنی آرزو می کنم.
محمد علی نجفی کارگردان: او جدا از حرفه اش، شخصیت شوریده ای داشت. جادوی بازی او در آن شوریدگی بود.
امیر پوریا منتقد تئاتر و سینما: ایران باید سینمایی به غنا و پیچیدگی دوره آثار مدرن دهه شصت سینمای ایتالیا و فرانسه می داشت تا قابلیت های راستین سوسن تسلیمی آن گونه که هست، عیان می شد.
شهرام جعفری نژاد منتقد سینما و تئاتر: حدیث سوسن تسلیمی حدیث غم انگیزی ست. داستان هنرمند اصیل در جهان سوم است. داستان قد برافراشتن و شاخص شدن در جامعه ای ست که به حکم تقدیر یا مصلحت، کسی – جز عده ای – در آن نباید شاخص شود. این جامعه، ستاره ها را بر نمی تابد، آن هم ستاره اصیلی که نه با جذابیت چهره و بزک و اطوار، که با دانش و استعداد و پشتکار ستاره شده باشد و از این رو افولش به این زودی ممکن نباشد…. انتخاب شدن سوسن تسلیمی بعنوان یکی از بهترین بازیگران زن سینمای ایران در نظرخواهی مجله دنیای تصویر شاید بهانه ای باشد برای اشاره ای خفت بار به خصلت تاریخی جامعه ما در راندن و از دست دادن نابغه ها و ستاره هایش.
بهزاد عشقی منتقد تئاتر و سینما: تسلیمی در تئاتر همواره ایفاگر نقش زن سرکش و ستیزنده ای بود که با سنت های واپسگرایانه مقابله می کرد….تسلیمی در سینمای ایران ظاهرا نقش های متفاوتی برعهده می گیرد، اما با این همه همواره زن مدرنی بود که در مقابل استبداد ماقبل مدرن قرار می گرفت. از این نظر تسلیمی استثنائی ترین بازیگر زن تمام تاریخ سینمای ایران است. تا قبل از تسلیمی هیچ بازیگر زنی ویژگی های خاص او را نداشت، پس از تسلیمی نیز سینمای ایران هرگز بدیل مناسبی برای او نیافت. … در مورد «شاید وقتی دیگر»: ستاره ای بود که نقش تحت الشعاع حضور با شکوه او رنگ می باخت.
روزبه حسینی کارگردان: سوسن تسلیمی بازیگری است که نامش را در برنوشت های جامانده از دوران شکوه تئاتر ایران، خاصه کارگاه نمایش می بینی، در کنار نویسندگان و طراحانی بزرگ چون: آربی آوانسیان، بیژن مفید، عباس نعلبندیان، بهرام بیضایی و دیگران. نامی که تجربه ی درخشان ترین بازی های روی صحنه کنار نام های دیگر، سر را به نشان فروتنی پایین و اشک را به نماد حسرت بر دیده می آویزد، حسرت این که حالا نسل ما او را تنها میان سیاهه های تاریک روشن نگاتیوهای برجا مانده از چهره اش و صدای طنین اندازش در خاطرات دهلیزی گوش هایمان زمزمه می کند.
سوسن تسلیمی: من در رشت متولد شدم، اواخر بهمن ۱۳۲۸، پدر و مادرم هردو در آن زمان بازیگر تئاتر بودند، تئاتر گیلان، به خصوص در رشت خیلی زودتر از جاهای دیگر ایران شروع به کار کرد، و در رشت زن ها خیلی زود رفتند روی صحنه…. برای بازیگر خوب داشتن اول باید سینمای خوب ایجاد کرد، اگر فیلم خوب ساخته شود بازیگر مجبور به کوشش بیشتری می شود…فیلم بد و فضای بی تفاوت چه جای زحمت کشیدن دارد؟ اصلا چرا باید در فیلم بد زحمت کشید؟ میان همه ی بدها، کمتر بد بودن افتخاری ندارد. سینمای نا سالم، به کلی مردود است، ولی من زنانی را که در چنین سینمایی بودند، سرزنش نمیکنم. آنها انعکاس سیاست غلط فرهنگی و خواست گروه عظیمی از تماشاگران که خود قربانی چنان فرهنگی بودند…
وقتی فیلمنامه دارای ساختمان و استحکام باشد، نقش هایی که در آن مطرح می شود، چه زن و چه مرد، دارای همان استحکام و انسجام خواهد بود، حتی اگر نقش فقط پنج دقیقه در فیلمنامه حضور داشته است. ولی به دلیل ضعف ساختمانی اکثر فیلمنامه ها، تعداد بازیگرانی که توانسته اند هویت واقعی مرد را نشان بدهند هم انگشت شمار است. در این فیلمنامه ها روانشناسی شخصیتی مرد وجود ندارد. مرد نقش بیشتری دارد، به دلیل اینکه از امکانات اجتماعی و جسمانی بیشتری برخوردار است و می تواند داستان را از جهت حادثه و ایجاذ هیجان پیش ببرد. این نوع فیلم ها به بازیگری احتیاج ندارد و فقط اشخاصی را لازم دارد که بتوانند حرکاتی مانند دویدن، پریدن، ماشین راندن، دعوا کردن و چاقو کشیدن را به خوبی انجام دهند.
چرا از ایران بیرون آمدم:
اصلا دلایل خصوصی در میان نبود…. کار تئاتر که دیگر نمی توانستم بکنم…. اجازه بازی در تئاتر را نداشتم…چند کارگردان تئاتر رفته بودند وزارت ارشاد و پیشنهاد کرده بودند که من در نمایش هایشان نقشی بازی کنم. گفته بودند:«خیر، این خانم نباید بازی کند»… تا وقتی که در ایران بودم سه فیلمی که با بیضایی کار کرده بودم توقیف بود…. هنگام فیلمبرداری مادیان گفتند: «این خانم روی صحنه حضور بازیگری دارد»، در مورد ممنوعیت بازی در تئاتر هم به همین موضوع اشاره کرده بودند که: «حضور این خانم روی صحنه زیاد است!» چیزی که از امتیازهای بازیگری است… موقع فیلمبرداری مادیان، ارشاد یا بنیاد فارابی گفتند: «این بازیگر را حدف کنید» ، تعدادی بازیگر زن بهش (ژکان کارگردان فیلم) پیشنهاد کرده بودند، حتی چند نفری را امتحان کردند. ولی ژکان گفته بود که این نقش را فقط تسلیمی می تواند بازی کند. بالاخره توانست راضی شان کند. منتها شرط و شروط گذاشتند که لباسها نباید رنگ وارنگ باشد. تصویرش باید ملایم شود. مراقب باشید تارهای موی سرش بیرون نزند، نباید جلب توجه کند، نماها زیاد چشمگیر نباشد. از طرف وزارت ارشاد هم آقایی را فرستادند تا موقع فیلمبرداری حضور داشته باشد. حتی به من گفتند وقتی داری با بازیگر مرد مقابل حرف میزنی، طوری حرکت کن که مستقیم تو چشمش نگاه نکنی. کمی پایین تر را نگاه کن، طوری که قدرت نگاهت کمتر شود… چه بگویم؟… هنگام کار، روی فیلم «شاید وقتی دیگر»، مطمئن بودم که این فیلم هم به سرنوشت سه فیلم قبلی بیضایی دچار خواهد شد. چندین بار بیضایی با من جر و بحث کرد. مثلا قرار بود بدوم، ناخودآگاه دستم می رفت طرف روسری که مبادا عقب برود و آن صحنه را حذف کنند. بیضایی چندبار سرم داد زد که :«دستت را از روسری بردار! روی پرده معلوم می شود که مواظب روسری ات هستی!». و همین طور این ماجرا تکرار می شد. شده بود کابوس برای من… مثلا میگفتند دویدن زن در فیلم اشکال دارد، چون اندامش تکان می خورد، خوب در زندگی عادی آدم می دود، وقتی می دود فکر نمی کند چه طوری باید بدود، هرکس یک شکل می دود، در همان فیلم «باشو»، حتی یک سبک خاص دویدن ابداع کردم، ساعت ها نشستم فکر کردم به چه شکلی بدوم که فیلم مجوز نمایش بگیرد. مدت ها تمرین کردم تا بالاخره این شیوه دویدن را پیدا کردم که هم تصنعی و غیر طبیعی نباشد و هم دچار دردسر نشوم…در سالهای آخر به همین دلایل دچار افسردگی شدیدی شدم. از خودم پرسیدم تو چه جور بازیگری هستی؟ خودت را مسخره کرده ای؟
بله… لحظاتی در زندگی هست که آدم به خودش توقف می دهد. انگار رسیده باشد پشت چراغ قرمز. باید فکر کند و راه جدیدی در پیش بگیرد… وقتی فیلمبرداری شاید وقتی دیگر تمام شد، حرفه بازیگری من در ایران به نقطه پایان رسید.
نمایش مده آ را شروع کردم. می خواستم هویت خودم را به عنوان بازیگر پس بگیرم. مقداری هم دلتنگ بازیگری بودم. بالاخره موفق شدم در تئاتر شهر گوتنبرگ، در سال ۱۹۹۱ مده آ را ببرم روی صحنه، خودم بازی کنم، خودم آن را کارگردانی کنم، در ضمن چون کسی را هم سراغ ندارم که نقش های مقابلم را بازی کند، همه نقش را به کمک ماسک، خودم بازی کنم. همه کارها را به تنهایی انجام دادم: تنظیم متن، بازی، کارگردانی، روابط عمومی، فرستادن نامه به این جا و آن جا…شب اول اجرا، در زندگی من اتفاق خیلی مهمی رخ داد: خود گمشده ام را، هویتم را که جایی گم شده بود، پس گرفتم…. بعد پس از آن با یکی از مشهورترین کارگردان های سوئد دو سال کار کردم. نمایشنامه ای کار کردیم براساس یکی از افسانه های قدیمی روسیه. پس از آن نمایش دیگری هم در همان تئاتر کار کردم. در شهرهای مختلف اجرا داشتیم. بعد، من با تئاتر سراسری سوئد قرارداد بستم، نمایشنامه ها در استکهلم تمرین و اجرا می شود و بعد در شهرهای مختلف نمایش را می بریم. این بزرگترین تئاتر سوئد است. نمایشنامه های مختلفی از کشورهای اسپانیا، ترکیه و ایران تنظیم کردیم و بردیم روی صحنه. من پنج سال با این تئاتر کار کردم. کارگردانی فیلم خانه در جهنم در سال ۲۰۰۱. … دلم برای ایران تنگ شده است. در گوتنبرگ توی قطار آقایی آمد جلو و گفت: شنیده ام گفته اید سوئدی هستید. گفتم تورا به خدا این مصاحبه را به من نشان بدهید… نه کاملا غلط است. یا شایعه است، یا دروغ است. من در هیچ جا چنین چیزی نگفته ام. من هنوز خود را گیلانی می دانم. .. به شدت شیفته محیط و فرهنگ آن جا هستم. در این جا، در رادیو و تلویزیون همیشه از من با عنوان سوسن تسلیمی بازیگر ایرانی نام می برند… حالا چطور می توانم به این ها بگویم که نه خیر، من سوئدی ام؟ … ولی همیشه متاسفم و این حسرت و دریغ با من هست که چرا نتوانستم در ایران کارم را ادامه بدهم.
طرح صفحه اول (کار آیدین آغداشلو) و تصاویر این صفحه از کتاب اسطوره مهر نوشته خانم بیتا ملکوتی گرفته شده اند
Comments
سوسن تسلیمی، پرواز به دور دستهای پرنده ای که نمی خواست پرها یش قیچی شوند — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>