مهکامه محصص
مهکامه (سرور) محصص شاعر آزادیخواه و پیشرو سال ۱۲۸۷ خورشیدی در لاهیجان گیلان زاده شد. پدر وی میرزا احمدخان مستوفی محصا از شخصیت های خوشنام و معروف گیلان و مادرش ساره سلطان هنرمندی زبردست و در خطاطی و نقاشی شهره زمان خود بود. از کودکی به خواندن و ازبر کردن اشعار کلاسیک شعرای ایرانی علاقمند بود و روایت است که در نه سالگی پنج هزار بیت شعر شعرا را حفظ بود. از حدود ده سالگی خودش نیز می سرایید و برخی از اشعارش در نشریات محلی گیلان منتشر می شد. پس از فوت والدین در سال ۱۳۰۵ خورشیدی از لاهیجان به رشت نقل مکان کرده و ریاست مدرسه اکابر نسوان را به عهده می گیرد و اندکی بعد کار تدریس ادبیات در دبیرستان دخترانه دارالمعلمات رشت را شروع می کند. سال ۱۳۰۷ با پسرعمویش عباسقلی محصا ازدواج می کند . ۲۶ ساله بود که همسرش براثر بیماری قلبی فوت می کند و مهکامه می ماند و چهار فرزندش و حاصل این ازدواج یک دختر (ایراندخت محصص استاد دانشکده هنرهای زیبا و کاریکاتوریست و منتقد هنری و مترجم و جمع آوری کننده کتاب ” آثار برگزیده کاریکاتوریست هاى فرانسوى”) و سه پسر که کوچکترین شان اردشیر محصص طراح و کاریکاتوریست نامدار ایران می باشد..
مهکامه که اشعارش در مجلات منتشر می شد به تدریج جذب فعالیت های ادبی و اجتماعی دوران خود می شود. پروین اعتصامی شاعر آزاده ، موقر و متین ایرانی از طریق همین اشعار منتشره به او علاقمند شده و با وجودی که انسانی کمرو ، خجالتى و کم معاشرت بوده و وسواس عجیبی در مراوده با دیگران داشت تصمیم به تماس با مهکامه را می گیرد. یک روز که مهکامه از کلاس درس بیرون می آید به او اطلاع می دهند که پروین اعتصامی در دفتر مدرسه نشسته و مایل به ملاقات با او هست. مهکامه وقتی پروین را می بیند فی البداهه این شعر را برایش می سراید و می خواند:
اى زادهى اعتصام فخـــر ایران اى مایــهى افتخار نوع انسان
سَروَر به نثار مقدم آورده نثار گلهاى محبت از گلستان روان
پروین اعتصامی هم در اولین نامه ای که برای مهکامه می فرستد شعر زیر را سروده و تقدیمش می کند:
بردیم محبت تـــــو در مخـــــزن دل کِشتیم گُـــــــل مهر تو در گلشن دل
پروین بــــود آبیار این کِشتهى پاک تا خون بودش به چشمهى روشن دل
دوستی و مراوده ی این دو شاعر آزادیخواه تا آخر عمر کوتاه پروین اعتصامی ادامه می یابد . در این مدت پروین اعتصامی نامه های زیادی برای مهکامه نگاشته که ۴۱ عدد از این نامه ها در مجلهى ایرانشناسى سال سیزدهم، شمارهى ۱، بهار ۱۳۸۰ منتشرگردیدند.
مهکامه نیز چون پروین که از نزدیکی و همکاری با دربار سر باز زده و مدال وزارت معارف را رد کرده بود، جذب دستگاه نشد و قلمش را در خدمت شان نگذاشت. با نشریه ی نامه بانوان که از سال ۱۳۰۶ توسط فخرالتاج یا فخر عظما ارغون (مادر بانوی غزل ایران سیمین بهبهانی) منتشر می شد همکاری می کرد. نامه بانوان نشریه ای بود که برای حقوق زنان، بویژه زنان تهیدست مبارزه می کرد و اهدافش را با این جمله که در تمام شماره هایش زیر نام نشریه می آمد بیان می کرد:« بیداری و رستگاری زنان بیچاره و ستمکش ایران ». این روزنامه دنباله رو همان انجمن نسوان وطن خواه بود (گفت و گوى سارا فاتح با سیمین بهبهانى، شرق). مهکامه سال ۱۳۱۳ در مسابقه انجمن ادبى ایران در جشن هزارساله فردوسى شرکت مى کند و شعر زیر را در آنجا برای حاضرین می خواند که مورد تحسین و توجه بسیاری واقع می شود.
سروش سحرگاهم آمد به گوش که جان و خرد زنده شد زان سروش
سروشی چو باد صبا در بهار چو در گوش عشاق، آواز یار
چو زلفم برد حلقه در گوش و گفت حدیثی کز آنم گل از گل شکفت
که هنگام میلاد فردوسی است که پشت فلک بر درش قوسی است
خداوند گفتار و میر سخن کزو تازه شد روزگار کهن
حکیم سخنگوی با آفرین سخنگو چه باشد سخن آفرین
در کنگره نویسندگان ایران که در سال ۱۳۲۵ برگزار می شود ، مهکامه محصص به همراه بزرگان فرهنگ و ادب ایران چون دهخدا، کریم کشاورز، صادق هدایت ، بدیع الزمان فروزانفر، میلانی و دکتر شایگان جزو هیئت رئیسه انتخاب می شود. از دیگر شرکت کنندگان این کنگره می توان از این چهره های بزرگ فرهنگ و ادب ایران نام برد: نیما یوشیج، ملک الشعرای بهار، على اصغر حکمت ، دکتر پرویز ناتل خانلرى ، دکتر فاطمه سیاح، عبدالحسین نوشین، احسان طبرى، محمدعلى افراشته.
در همین کنگره بود که بهار در سخنرانی اش جمله ی معروفش را می گوید : دیگر حوزه دینى و استطاعت دربار قادر نخواهد بود، از ادبیات وسیع امروزى حمایت کند، و اگر مردم خود از ادبا و گویندگان خویش حمایت نکنند، باز هم دیوانگانى پیدا خواهند شد که بخواهند این حقیقت بارز و مسلم جهانى را انکار کنند و بگویند ملت، شعر و ادب نمى خواهد. و در همین کنگره بود که انقلاب شعری پایه گذار شعر نوین ایران، نیما مورد حمله و تهاجم کهنه پرستان واقع شده و حتی دکتر حمیدى شیرازى وی را دیوانه خطاب می کند و تعدادی نیما را به باد تمسخر می گیرند . اما عده ای دیگر از جمله همولایتی نیما دکتر پرویز ناتل خانلرى به دفاع از او می پردازند. و وقتی نوبت نیما می رسد برای اولین بار شعر آی آدمها یش را می خواند:
آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد مى سپار جان
یک نفر دارد که دست و پاى دایم میزند
و آنگاه می گوید: مایه اصلى اشعار من رنج است. به عقیده من گوینده واقعى باید آن مایه را داشته باشد. من براى رنج خودم شعر مى گویم. فرم و کلمات و وزن و قافیه در همه وقت، براى من ابزارهائى بوده اند که مجبور به عوض کردن آنها بوده ام، تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد.
از زنان شرکت کننده در این کنگره می توان از خانم دکتر فاطمه سیاح که درباره ی وظیفه ی انتقاد درادبیات سخنرانی کرد ، ژاله سلطانی، فروغ حکمت و زهرا خانلری نام برد. در آن کنگره مهکامه از جایگاه زن و ادبیات در شعر سخن گفته و سپس یکی از اشعارش را برای حاضران می خواند. مهکامه محصص در سال ۱۳۵۷ چشم از جهان فروبست. یادش گرامی باد.
Comments
مهکامه محصص — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>