نام ها و نشان ها در گیلان و مازندران
ماندیم و خواهیم ماند
بد جوری دارند ما را مجازات می کنند، صحبت تنها سر ریختن بمب هایشان, یا طولانی تر کردن صف های نان، شیر یا گوشت نیست. می خواهند “ما” را، یعنی هویت ایرانی را از ما بگیرند. می خواهند با دزدیدن هویت ملی فرهنگ سازان و فرهنگ ورزانی که به وجودشان به عنوان ایرانی افتخار می کنیم ، همچنین با دزدیدن نامها و نشانه هایی که یادآور “ما” بودن مان از گذشته های دور میباشند، اعتماد به نفس جمعی وملی را از ما بگیرند. می دانند که گرو، جمع یا ملتی اگر از بستگی ها و دلبستگیهای مشترک ، فرهنگ و ارزشهای مشترک، تاریخ و دستآوردهای مشترک محروم باشد، حتما از امیدها و آرمانها ی مشترک جمعی ، گروهی و یا ملی نیز بی بهره خواهد بود و انگیزه ای برای دفاع از خود به عنوان ملت نخواهد داشت. می بینیم که چگونه ابن سینا، رازی ، خیام و شهرزاد قصه گوی عرب می شوند و مولوی و نظامی و بابک خرم دین ترک، خوزستان به عربستان و خلیج فارس به خلیج عربی تغییر نام می دهند. خروار خروار از دفینه های ماندگار از نیاکان ما روزانه راهی موزه ها و یا کلکسیون های آمریکا، اروپا و اسرائیل می گردند. سالانه چندین کنفرانس و سمینار فرهنگی و پژوهشی درباره مولوی، خیام، ابن سینا و هزار و یک شب و دیگر دستاوردهای فرهنگی، ادبی و علمی ایران در آمریکا و اروپا تشکیل می گردد بدون آنکه حتی از یک ایرانی برای شرکت در آنها دعوت به عمل آورند. در فیلم هایشان اگر نامی از ایران برده شود حتما برای توهین کردن به ما (منظورم از “ما” ملت ایران است نه دولت) بوده و وحشی و بی فرهنگ مان معرفی می کنند. ریاکارانه خود را دوست ملت ایران و با بی شرمی طرفدار استقرار دمکراسی در ایران معرفی میکنند، ولی پا به پای نهادهای دولتی مان که روز به روز بر محدودیتهای استفاده از اینترنت می افزایند، آنها هم ما را محدود می کنند. ایرانیها علیرغم تمام فشارها و محدویت های داخلی از بزرگترین استفاده کنندگان استفاده از این وسیله اطلاعاتی در مقایسه با دیگر کشورهای موسوم به جهان سوم می باشند. اما می بینیم که مثلا کشورهایی چون مصر، امارات و اردن و امثالهم در جستجوگرهایی چون گوگل بخش ویژه خود را دارند ولی ما را از آن محروم میکنند. قسم روباه را باور کنیم یا دم خروس را؟
در زیر فشار منگنه های غریبه و “خودی” به عنوان یک فرد ایرانی خیلی تنهاییم، فقط با گرامی داشت و حفظ هرآنچه را که موجب همبستگی و تحکیم “ما” بودنمان می شود، حتی اگر آن چیز نام و نشانی بیش نباشد، می توانیم به مثابه یک ملت رفتار کرده و با خرد ملی خود را از قید فشار منگنه ها رها سازیم . آنوقت شاید با اتکا به نفس بتوانیم خطاب به دشمنانمان بگوییم: بیهوده تلاش نکنید ما را بترسانید، ما نمی ترسیم. میدانیم که قدرت ارتش هایتان بسیار بیشتر از ارتش اسکندر است، میدانیم که سپاهیان شما در توحش و تعصب و ددمنشی دست کمی از سپاهیان عرب و ترک و مغول ندارند. اما آیا میدانید که علیرغم همه ددمنشیها و تاراجگریهای ارتشهای اسکندر و اعراب و ترکان و مغولان ما ماندیم ؟. نه تهاجمات وحشیانه بیگانگان و نه بیش از دو هزار سال پیگرد، زندان، شکنجه و اعدام توسط خودکامگان وطنی، از پس بودن ما برآمدند. گرچه هزاران هزار از ما قربانی شدیم، اما ماندیم و خواهیم ماند.
*****
قصدم این بود که درباره ریشه و معنای نام شهرها، رودها، کوهها… و خلاصه وجه تسمیه اماکن گیلان و مازندران مطلبی تهیه کرده تا با درج آن در گاهنامه اینترنتی شمالیها در اختیار هم میهنان مان قرار گیرد. اما همانطور که ملاحظه می کنید نام بسیاری از اماکن در لیست زیر وجود ندارد. علت اش نبود منابع و ماخذ معتبر و یا بی اطلاعی من از وجود آنها می باشد. از همه شمالیهای عزیز می خواهم که اگر اطلاعاتی درباره نام شهر و یا دیگر اماکن شمال دارند برای تصحیح و تکمیل این لیست آن را از آدرس پست الکترونیکی سایت در اختیارم قرار دهند.
گیلان
کادوسیان یا کاسپیان نام مردمان بومی بود که در گیلان امروز و بخش هایی از مازندران میزیستند. دیگر اقوام، مثل آشوریها، یونانیها و مادها آنها را به نامهای کادوسیان، آمردان و گلان(گیلان) می نامیدند. همانطور که مثلا آلمانی ها به نامهای ژرمن، دویچ، توسک و آلمانی نامیده می شوند. به روایتی کادوسیان خود شامل سه قبیله خویشاوند: کادوسیان، آمردان و گلان بودند. باری نام سرزمین گیلان ماخوذ از نام قوم باستانی ساکن ساحل جنوبی دریای مازندران یعنی کادوسیان و یا گلان می باشد.
مازندران
نام قدیمی مازندران تپورستان (طبرستان شکل عربی آن) بود که برگرفته از قوم تپورها می باشد. تپورها، آمردان، گلان و کادوسیان اقوام خویشاوندی بودند که در ساحل جنوبی دریای مازندران می زیستند. به گفته ابن اسفندیار نام مازندران بعدها جانشین تپورستان شد. درباره معنای آن چند روایت است که تنها به چهار روایت رایج تر اشاره می کنم.
ریشه کلمه مازندران را از کلمه ” ماز” به معنى” دژ” مى دانند. می دانیم که به فرمان مازیار بن قارن سردار معروف طبرستان، براى جلوگیرى از نفوذ اعراب در نقاط حساس این منطقه به احداث دژ پرداختند و مازندران را به صورت (ماز + اندرآن) به معنى ” دژ درآن” مى شناختند. یکی از این دژها که هنوز پابرجاست قلعه مازیار می باشد که در شمال تهران بعد از قلعه توچال و مهرچال قرار دارد.
به روایتی دیگر کلمه مازندران آمیختهای از ماز به معنی بزرگ و و ایندیرا یعنی دیو و ان پسوند مکان می باشد که معنی جایگاه دیو بزرگ یا دیو سپید که همان دماوند باشد را میدهد . ملک الشعراء بهار میگوید: ای دیو سپید پای در بند / ای گنبد گیتی ای دماوند
ابن اسفندیار معتقد است موز نام کوهی در منطقه بوده و مازندران یعنی جایی که کوه موز درآن (دران) واقع بوده و موزندران به تدریج به مازندران تبدیل شده است.
بالاخره آقای جواد مفرد کهلان می نویسند: نام مازندران و مازنی اوستا را از ریشه مز (بزرگ)- زن می گیرم یعنی “سرزمین زن یا الهه بزرگ” یا “سرزمین مردم زن سالار” که این به طوری که ازپرستش الهه آب ها و مقام نسبتاٌ والای زن در جامعهً مردم شمال ایران یعنی مازندران و گیلان پیداست با سنت های کهن این دیار پیوند دارد.
برای اطلاعات بیشتر می توانید به تارنمای مازندنومه به آدرس زیر مراجعه کنید:
http://www.mazandnume.com
دریای مازندران، کاسپین، خزر
همه جای دنیا و از جمله بیشتر کشورهای ساحلی این دریاچه زیبا ، آن را به نام ایرانی کاسپین که بر گرفته از نام قوم ایرانی کاسپیان که در شمال ایران می زیستند می نامند، الا خودمان. روان شاد کریم کشاورز می نویسد: دریای خزر در دورانهای گوناگون به اسامی کرانه نشینان آن و یا اقوام و قبایلی که گهگاه در مجاورت آن مسکن گزیده بودند نامیده می شده و تمام یا بخشی از آن به نامی موسوم بوده، مانند: دریای خزران، دریای کاسپیان، دریای هیرکانیه(گرگان), دریای جرجان، دریای گیلان(یا بحرالجیل)، دریای دیلم، دریای طبرستان، دریای مازندران. یاقوت حموی می گوید که ارسطو این دریا را هیرکانیه نامیده. اعراب نخست این دریا را بحر جرجان و سپس بحر خزر نامیدند. بطلمیوس آن را دریای هیرکانیه می خواند. ابن خلدون آن را بحر طبرستان می نامد.
برای اطلاعات بیشتر می توانید به تارنمای ورگ به آدرس زیر مراجعه کنید:
http://v6rg.com/
آمل
نام آمل از نام یک دختر زیبای مازندرانی به نام آمله گرفته شده است. می گویند پادشاه بلخ که عاشق آمله بود پس از سالها تلاش بالاخره به وصال خود رسید و در محل کنونی آمل قصر بزرگی برای وی ساخت که بعدها به شهر بزرگی تبدیل شد. به روایتی دیگر نام آمل از نام قوم باستانی آمردان که در مازندران می زیستند گرفته شده است. نام آمل شانزده بار در شاهنامه آمده است. فردوسى بزرگ، آنگاه که از بیداد سلطان محمود غزنوی، جلاى وطن کرد به آمل نزد پادشاهان آل باوند و آل زیار پناه برد.
آستارا
در گذشته چون در منطقه آستار مردابها و باتلاقهای زیادی بود کاروانهایی که از آنجا می گذشتند بسیار آهسته و با احتیاط باید از آن منطقه می گذشتند، و آن منطقه را آسته رو یا آهسته رو می خواندند، که کم کم به آستارا تبدیل شد.
انزلی
چند روایت درباره نام انزلی:۱: انزلی برگرفته از کلمه انزلیج یعنی اسکله ی پهلو گرفتن کشتی ها.۲: برگرفته از نام قوم انزان که در گذشته در ساحل دریای مازندران می زیستند. ۳: انزل و یا انگر که معنی لنگر می دهد. ۴: چون کادوسیان، یعنی ساکنان بومی گیلان با پارسیان متحد شدند، به این مناسبت این محل را انشان یا انزان که خاستگاه پارسیان بود نامیدند. سال ۱۳۱۴ نام شهر را به پهلوی تغییر دادند و در سال ۱۳۵۷ دوباره به انزلی تغییر یافت.
بابل
بابل در گذشته های دور به سبب وجود آتشکده میترا در آنجا “ما میتر” و به گویش بومیها “مه میترا” یعنی جایگاه میترای بزرگ نامیده میشد. اعراب آنرا مامطیر می نامیدند. به علت قرار داشتن بین دو شهر بزرگ آمل و ساری و گسترش بازارها و روابط تجاری به بارفروش تغییر نام یافت. سال ۱۳۱۰ خورشیدی به بابل تغییر نام یافت. که برگرفته از نام بابلرود می باشد. نام بابل از دو بخش “با” یعنی آب یا مایعات و “بل” یعنی فراوان تشکیل می شود که در مجموع به معنای آب فراوان است.
بابلسر
نام قدیم آن مشهدسر بوده است. این نام از آن رو بر این شهر نهاده شده بود که مردم گیلان و غرب مازندران برای سفر به مشهد از این شهر می گذشتند. بعدها به خاطر نزدیکی با شهر بابل و بابلرود به بابلسر تغییر یافت.
بهشهر
بهشهر نامی است که حدود ۸۰ سال پیش به این شهر داده شد. در ابتدا به علت فراوانی گورخر وحشی در منطقه خرگوران نامیده می شد. مدتی هم نامیه، کبود جامه، و تمیشه نامیده می شد. شاه عباس صفوی چون مادرش از بهشهر بود شهر را اشرف یا اشرف البلاد نامگذاری کرد.
تنکابن(شهسوار)
تنکا نام قلعه ای بود در منطقه و چون شهر در پای این قلعه ساخته شد آنرا تنکابن (بن یعنی پای، زیر) نامیدند. سال ۱۳۱۰ نام شهر را به شهسوار تغییر دادند. بعداز انقلاب دوباره به تنکابن تغییر یافت. تنکابن یا شهسوار شاید تنها شهر در ایران باشد که از هر دو تا نامش تقریبا بطور مساوی از طرف خود اهالی و یا دیگر ایرانیان استفاده می شود.
رامسر
نام قدیم رامسر سخت سر بود.منطقه بین تنکابن(شهسوار) و رودسر که شهر رامسر بین آنها قرار دارد از مناطقی است که هیچ کدام از مهاجمان بیگانه، از اسکندر گرفته تا اعراب و ترکان و مغولان نتوانستند آنرا به تصرف کامل خود درآورند. به همین جهت تمام این منطقه و مردمانش را که در مقابل زورگویان و مهاجمان مقاومت و سرسختی بسیار نشان می دادند سخت سر می نامیدند. بعدها به بزرگترین دهی که در منطقه بود(در محل رامسر کنونی) سخت می گفتند. سال ۱۳۱۴ نام شهر از سخت سر به رامسر تغییر یافت.
رشت
نام قدیم رشت دارالمرز بود. نمیدانم از کی به رشت تغییر یافت. روایتی است که چون این شهر یکی از مراکز بزرگ ابریشم ریسی بود نام رشت که مشتق از ریسیدن و رشتن است روی آن گذاشته شد. به روایتی دیگر کلمه رشت از دوبخش “رش” یا وارش که به معنی باران ریز است و پسوند “ت” که تداوم را میرساند تشکیل شده است، و مجموع آن می شود شهر باران های همیشگی. به عقیده دهخدا کلمه رشت به حساب ابجد سال ۹۰۰ هجری می شود و چون شهر در این سال ساخته شده است آنرا رشت نامیدند.
رودسر
رودسر از شهرهای باستانی ایران است و در دوران باستان کوتم نامیده می شد. اعراب آنرا هوسم می نامیدند. حدود پانصد سال پیش نام شهر به رودسر(کنار رود) تغییر یافت.
ساری
به گفته ابن اسفندیار فرخان بزرگ که از اسپهبدان مازندران بود، و در قرن اول هجری می زیسته، این شهر را به نام فرزندش سارویه ساخته است. ساری از شهرهای باستانی مازندران است. بناى شهر را به توس پسر نوذر نسبت میدهند. آرامگاه ایرج، سلم و تور، فرزندان فریدون را در ساری یاد کرده اند. منوچهر، شاه پیشدادی به خون خواهی پدر خود ایرج عموهایش سلم و تور را کشت و آنان را در کنار آرمگاه پدرش در ساری دفن کرد.
صومعه سرا
اسم این شهر برگرفته از عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری شیخ عبدالله صومعه ای می دانند که امروزه مزارش در اول جاده صومعه سرا ـ فومن قرار گرفته است. برخی بر این باورند که چون در گذشته های دور در این منطقه گلی به نام (صومعه) وجود داشته و اسم آن از آنجا برگرفته شده است. از آنجائیکه در زبان گیلکى صومعه سرا را ” سوماسرا” تلفظ مى کنند، و با توجه به معنى کلمه “سوما” که زاهد و بى ریا معنى مى دهد، گروهى این مساله را دلیل نامگذارى این منطقه میدانند. والبته قرار گرفتن تعداد قابل توجهى امامزاده و مسجد در این منطقه نیز از نکات قابل اشاره در نامگذارى این شهرستان مى باشد. (این مطلب تماما از وبلاگ سوما می باشد که آدرس آن در پایین آورده می شود)
http://www.sooma.blogfa.com/
لاهیجان
لاهیجان: یعنی شهر ابریشم . دکتر بهرام فره وشی استاد زبان های باستانی می نویسد : لاه در پارسی میانه به ابریشم اطلاق می شده و در برهان قاطع لاه به معنی پارچه ابریشمی سرخ آمده است. لاهیگان که لاهیجان شده یعنی محلی که در آنجا ابریشم به دست می آید.
لنگرود
لنگرود که در قدیم بندرگاهی آباد بود و چون در رودخانه اش کشتی ها و قایق ها لنگر می انداختند، نام “لنگر رود” و بعدها لنگرود را به خود گرفت.
سماموز یا سما موس
چون سماموز تا چندی پیش بسیار ناشناخته بود، حتی برای اغلب شمالیها، و همچنین اطلاعات گاها بسیار غلط درباره آن در سایتهای اینترنتی منتشرشده و می شود لازم است توضیحاتی درباره این بلند ترین کوه (حدود۳۶۵۰ متر) گیلان بدهم. از نطر موقعیت جغرافیایی سماموز در شرقی ترین قسمت استان گیلان واقع است، و نه استان مازندران، گرچه برای صعود به آن می توان با ماشین از رامسر، غربی ترین شهرستان استان مازندران به جواهرده(جورده) رفته و پس از رسیدن به منطقه زیبای لپاسر و پنج تا هفت ساعت کوهنوردی به سمت غرب به سماموز رفت. در شرق گیلان دو دهستان بسیار بزرگ هست به نام های قاسم آباد و سیاهکلرود (با سیاهکل لاهیجان اشتباه نشود)ف که هرکدامشان شامل چندین ده و روستای بزرگ و کوچک هستند. مردمان این دو دهستان از گذشته های بسیار دور به علت شیوه زندگیشان که ترکیبی از دامداری و کشاورزی است، مجبور بودند برای نگاهداری دامهای خود سه ماه تابستان را تمام خانواده و یا بخشهایی از خانواده درییلاق زندگی کنند. نام ییلاقشان جواهردشت(جوردشت) است. برای رفتن به جوردشت از قاسم آباد یا سیاهکلرود باید یک روز طی مسافت کرد که حدود شش ساعت آن فقط سربالایی از درون جنگل می باشد، سالهای اخیر جاده ماشین رو خطرناکی درست کردند که تاکنون جان چندین نفر را گرفته است. درست جایی که جنگل تمام شده و مراتع آغاز می شوند، به جوردشت می رسیم. طبیعت به این زیبایی را در کمتر جایی می توان یافت, از اینجا وقتی هوا صاف است در سمت شمال می توان تمام جنگل و تعدادی از شهرهای شمالی و دورترها دریا را دید. و اگر آسمان شمال ابری باشد تصویر زیبای دیگری در برابر چشمانمان قرار میگیرد.
تصویر بسیار زیبای ابرهای انبوه و متراکمی که در زیر پاهای مان جنگل و شهرها را پوشانده، و چون دریایی می نماید که که به آدم شوق پریدن از آن بالا و شنا کردن در آن دریای هوس انگیز وابرین می دهد. و اگر به سمت جنوب برگردیم سماموز زیبا و سربلند با آن یخهای هزاران ساله اش را می بینیم. اینجا چشمه هایی که ازدل کوه بیرون میزنند فراوان است، معروترین شان عبارتند از میلجاخانی، هال خانیف صقل خانی و شمشیر بزا خانی. چنانکه می بینید نام اغلب چشمه ها به خانی ختم می شود و خانی در زبان پهلوی یعنی چشمه. آب بعضی چشمه ها مثلا میلجا خانی آنقدر سرد هست که هرگز موفق نشدم انگشتم را بالای یک دقیقه در آب نگه دارم. از جوردشت به دو طریق می توان به قله سماموز صعود کرد، یک مسیر بسیار طولانی ولی راحت تر، و دیگری مسیری که بیشتر مردم آنرا انتخاب می کنند ، کوتاه تر است اما از همان برداشتن اولین قدم تا نوک قله فقط سربالایی می باشد و حدود شش تا نه ساعت طول می کشد. درست در نوک کوه مقبره امامزاده ای هست که به روایتی مقبره شاه یحیی، حاکم تنکابن و برادر سلطان محمد لاهیجانى است که در سال ۸۸۳ هجرى فوت کرد.اگر تابستان باشد سمت های جنوبی و شرقی و غربی قله خشک و پوشیده از سنگهای یخچالی است و در سمت شمالی یخچال معروفش قرار دارد. از آن بالا در سمت شمال می توان جوردشت و جنگل و مینیاتوری از شهرهای شمالی و دریای مازندران را دید. ودر سمت جنوب، آن دور دورها اشکورات را. یخ چند هزارساله ای که جانب شمالی قله را می پوشاند هرگز کاملا آب نمی شود، حتی در داغ ترین تابستانها ، بسیار سخت است و برای برداشتن آن باید از کارد بزرگ یا سنگهای تیز استفاده کرد. از نزدیک که به یخ نگاه میکنی براثر نشست خاک، رنگ آن اندکی متمایل به سرخی است، قاسم آبادیها و سیاهکلرودیها به این یخچال می گویند هندانه تابار، هندانه که همان هندوانه است و تابار یعنی یخچال طبیعی، اهالی آنجا معتقدند روزی امامزاده ای یا قدیسی پس از رسیدن به قله تشنه اش شد و هندوانه ای را که داشت آنجا خورد و براثر ریختن آب هندوانه روی یخ آنرا قرمز کرده است.
در گردنه ها و پای سماموز، در هر چهار جهتش دامدارانی که از دو ده نامبرده می باشند در اقامتگاههای موقتی خود که کولام یا مالنگه نامیده می شود اقامت دارند و نزدیکترین کولام ها به قله، داغوله، پشته کوه رزنه بن، دور مالنگه هستند. ساکنین تمام آبادی هایی که بیشترین رفت و آمد را به این کوه زیبا داشته و دارند تا آنجا که من از کودکی ام بیاد دارم و با پرس و جو از بزرگترها، همیشه آنرا سماموز می نامیدند و نه سماموس. در نزدیکی قله سماموز قله کوچکتری که حدود دویست متر ارتفاعش کمتر است قرار دارد که محلی ها آن را کوچه سماموز (سماموز کوچک) می نامند. اینکه معنای کلمه سماموز چیست را هنوز دقیقا نمیدانم ، اما حدسهایی می زنم و تا به تقریبا یقین بدل نشود نمی نویسم. البته موز که بخش دوم نام کوه را تشکیل می دهد در بخشهایی از گیلان و مازندران به معنای کوه می باشد
کسانی که امکان دیدن سماموز از نزدیک را ندارند برای دیدن آن از بهترین زاویه می توانند با دو تا سه دقیقه قایق سواری و دور شدن از ساحل در هرنقطه ای بین کلاچای و چابکسر آنرا ببینند.
مطلب جالب و خواندنی در رابطه با اسم مکانها در تارنمای ورگ هست که علاقمندان را به خواندن آن جلب می کنم.
Comments
نام ها و نشان ها در گیلان و مازندران — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>