مازیار (ماه ایزد یار)
رهبر جنبش سرخ علمان
بدشانسی یا اقبال، میهن ما ن ایران از نظر جغرافیای سیاسی در جایی است که از بدو موجودیتش به مثابه یک کشور همیشه مورد یورش و تهاجم و چپاول از سوی همسایگان دور و نزدیک خود بود. متجاوزان به مرز و بوم ما گاه اقوامی بودند با مناسبات اجتماعی و اقتصادی بسیار عقب مانده و فقیر مثل عرب، ترک، تاتار و مغول… که در جستجوی سعادت و زندگی بهتر به سمت ایران کشیده می شدند و گاه امپراتوریهای بزرگی چون آشور، یونان دوره اسکندر، روم، عثمانی، استعمار بریتانیا و اکنون آمریکا که برای گسترش امپراطوری خود، و بویژه در دوران اخیر برای چپاول منابع سرشار طبیعی میهن مان چشم طمع به این مرز و بوم داشته و دارند. تا زمانه و نظم جهانی به شکل کنونی آن باقی است این خظر هم باقی خواهد ماند.
بدیهی است که نیاکان ما در مقابل این تجاوزات بیکار ننشسته, بلکه به دفاع از میهن پرداختند. وگرنه با توجه به تعدد و گستردگی و ویژگی به شدت خشن و غارتگرانه تجاوزات و اشغالگریها، اگر مقاومتهای مردمی و جنبشهای استقلال طلبانه و میهن پرستانه نبود، ایران هم چون بسیاری از ممالک کاملا از نقشه جهان حذف می شد و یا مانند بسیاری دیگر در مقابل این چنین یورشهایی دچار دگردیسی ملی شده (همانند مصر، ترکیه، تونس…) و به صورت کشوری عرب یا ترک در می آمد.
همچنین بدیهی است که دامن همه عاری از لکه های ننگ وخیانت نبود. خائنین، میهن فروشان، و نوکرصفتانی که به دستبوس متجاوزان و اشغالگران میشتابند و گاها آنان را به تجاوز تشویق میکنند بودند، هستند و خواهند بود. وگرنه میهن پرستی و قهرمانی معنایی نمیداشت اگر میهن فروشی و جبونی نمیبود. اگر خاطره سلحشوران و جان برکفان تلاشگر راه استقلال کشور و سعادت مردم در دل تک تک ایرانیان جای داشته و همیشه به نیکی و سرافرازی یاد میشود، نام نوکران بیگانه اگر مدفون در سیاهچالهای فراموشی نباشد، با اکراه و به خاری و تنفر یاد میشوند.
شمال ایران همیشه از سنگرهای مستحکم دفاع از میهنمان بود. به روایتی حتی سپاه اسکندر که تا مرزهای چین پیش رفت کنترلی بر گیلان و مازندران نداشت. شمالیها پس از اشغال دیگر مناطق ایران، بویژه پس از تهاجمات اعراب و مغولها برای استقلال ایران حماسه های بسیاری آفریدند. بیاد داشته باشیم که تا ۳۵۰ سال بعداز حمله اعراب گیلان و مازندران هنوز استقلال خود را حفظ کرده بودند. پطروشفسکی مینویسد: در سال ۶۵۱ میلادی(۳۱ه) شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد. و همه ایران تقریبا، تا آمو دریا(جیحون) مسخر اعراب گشت. فقط نواحی بلخ و غور و زابلستان و سرزمینهای کرانه دریای خزر، یعنی دیلم و گیلان و طبرستان مستقل باقی ماندند. مردم نواحی مزبور لجوجانه پایداری کردند… در نواحی کرانه دریای خزر(طبرستان، گیلان، دیلم) تا نیمه دوم قرن سوم هجری (نهم میلادی) زرتشتیگری تفوق داشت… گیلان و دیلمستان هرگز به زیر فرمان عربان در نیامدند. دودمان ایرانی (دیلمی) آل بویه (از ۳۲۵ تا ۴۴۷ ه) که در غرب ایران و عراق حکمروا بوده و بغداد را مسخر ساخت (۳۳۴ ه) خلفای عباسی را عملا از قدرت سیاسی محروم نمود و فقط حکومت شبح آسای روحانی را برایشان باقی گذاشت. /پطروشفسکی/اسلام در ایران/ترجمه کریم کشاورز
آرنولد تون بى مینویسد: اشغال بغداد در سال ۹۴۵ میلادى بوسیله آل بویه یکى از دولتهاى جانشین خلافت عباسى ثابت کرد که فروپاشى خلافت عباسى که در قرن نهم میلادى شروع شده بود یک امر چاره ناپذیر است. سلسله آل بویه نخستین سلسله اى بود که ایالت متروپولیس خلافت عراق را اشغال کرد و سلطه مستقیم بر خود خلافت پیدا نمود. آل بویه ایرانیان اهل گیلان بودند و تسلط آنها بر خلافت عباسى, اوج پیشرفت ایرانیان در قدرت سیاسى جهان اسلام در مقابل اعراب بود . تاریخ تمدن / آرنولد تون بى/ ترجمه دکتر یعقوب آژند
ابن الفقیه میگوید: فاتحان عرب نیز کاری در این منطقه (شمال) از پیش نبردند. گویند سردار عرب حجاج برآن بود که دیلم را مورد حمله قرار دهد و دستور داد تا نقشه ای از آن سرزمین تهیه کنند که همه کوهها و دره ها و معابر آنرا نشان دهد. وقتی نقشه تهیه شد آن را به هیئتی از نمایندگان دیلمیان نشان داد و از آنان خواست که قبل از آنکه به سرزمین آنها حمله برد و آن را نابود سازد از در تسلیم درآیند. آنان به نقشه نگریستند و گفتند ” درباره سرزمین ما به شما درست اطلاع داده اند و این نقشه درست آن است، جز آنکه جنگجویان و سلحشورانی را که از این گردنه ها و معابر کوهستانی دفاع میکنند به شما نشان نداده اند.” / ابن الفقیه/مختصر کتاب البلدان.
کسروی مینویسد:اما دیلمان در دشمنی و کینه توزی با تازیان سخت ایستاده، گرد آشتی و طلب زینهار نگردیدند و بدین اکتفا نکردند که در کوهستان خود آزاد زیسته از تعرض دشمنان آسوده باشند، بلکه هنگام فرصت بر تازیان مسلمانان تاخته از کشتار و تاراج دریغ نکردند . … بلاذری, ربیع ابن خیثم زاهد معروف مینگارد که امام علی بن ابی طالب او را با ۴۰۰۰ تن از مسلمانان به قزوین به جنگ دیلمان فرستاد.
و بالاخره حافظ ابرو مینویسد: از جمله واقعات دوران حکمرانی اولجایتو اردوکشی و هجوم به گیلان است، تا آنزمان از دستبرد مغولان محفوط و مستقل مانده و این هجوم به قیمت جان هزاران مغول تمام شد. چون ممالک بر اولتایجو سلطان مقرر شد گفت: جمعی بر در خانه حکم ما نشوند، ما را لشگر به مملکت دیگر برون بردن مناسب نباشد و ضمنا امرای مغول پادشاه ایران را مسخره میکردند که هنوز نتوانسته است مملکت کوچک همسایه خود گیلان را بگشاید.
جنبشهایی که از شمال برخاستند چون علویان، آل بویه، دیلمیان (که آرزوی بسیاری از جنبشهای استقلال طلبانه قبلی ایرانیان را برآورده ساخته و اولین بار پس از حمله اعراب بغداد را به تصرف درآوردند)، آل زیار، آل باوند، سربداران مازندران… نقش تعیین کننده ای در بقا و موجودیت عنصر ایرانی و کشور ایران در صحنه جغرافیای جهان داشتند. وگرنه ایران هم چون بابل و آشور … فقط نامی بود یادآور دوره ای کوتاه از تاریخ ملل و آن هم در کتب و موزه ها.
در این مبارزات سرنوشت ساز برای آینده ایران جانهای شیفته ی بسیاری به دست دشمنان ما یعنی دیکتاتورهای خودی، بیگانگان و سرسپردگان داخلی آنان فدا شدند. یکی از این جان های شیفته مازیار (ماه ایزد یار) میباشد. مازیار پسر کارن(قارن) و نوه ونداد هرمزد از اسپهبدان تبرستان بود. صادق هدایت مینویسد: اسپهبدان تبرستان در ناحیه کوهستانی خویش مستقل بودند و تا نیمه دوم قرن دوم هجری سکه های ایشان هنوز با خط و علامت پهلوی زده میشد و مردمانش همه به دین نیکان خویش یعنی کیش زرتشتی باقی بودند. در دوره ای که همه ایرانیان برای تملق زبان عربی را آموختند، ونداد هرمزد(پدر بزرگ مازیار) با هارون الرشید بوسیله مترجم گفتگو کرد و درشتگوییهای او را با دستور حفظ ادب و پاس احترام خویش جواب داد و خلفا از شهریاران ایرانی مازندران همیشه حساب میبردند.
کسروى درباره ونداد هرمزد مینویسد: در روز معهود، ونداد هرمزد(۱۸۰ هجرى) پدر بزرگ مازیاربرنشست و با سپاهی بزرگ که فراهم آمده بودند به آنجا که سواد اعظم و جمعیت اهل خلیفه بود دوانید و همه را قهر کرد و به جایی رسید که زنان شوهران تازی خود را از ریش گرفته و بیرون می آوردند و بکسان او سپرده گردن می زدند.
پس از مرگ پدر مازیار(کارن) حکومت طبرستان به دست عمویش افتاد. اما پس از چندی مازیار بر عموی خود غلبه کرده قلمرو حکومت پدر را زیر فرمان خویش در آورد.
مردم شمال ایران که مانند سایر نقاط ایران از جور و ستم بیاندازه حکمرانان عرب به جان آمده بودند در پناه کوهها موضع گرفته و ضد اعراب شوریدند و این شورشها در طبرستان وگیلان و آذربایجان اوج فراوان یافته و خرم دینان به رهبری بابک و سرخ علمان به رهبری مازیار ظهور کردند.
مازیار رسماً در سال ۲۲۴ ضد خلیفه قیام کرد که به قیام سرخ علمان مشهور است و مردم را ضد اعراب شورانید و اموال مسلمانها را ضبط کرد. و آن را در جهت قیام و مبارزه با ریشهکن ساختن نفوذ اعراب به کار برد. مولفین روس کتاب تاریخ ایران در قرن ۱۸ اظهار نظر میکنند که به کار بردن پرچم سرخ توسط سرخ جامگان شمال در سال های 778_779 میلادی « نخستین استعمال جمعی پرچم سرخ به مثابه پرچم پیکار خلق علیه ستمگران در تاریخ است». به روایت صادق هدایت: مازیار (۲۲۴ هجرى) تمام مسلمانان را از کار برکنار کرد و بجاى ایشان زرتشتیان و خرمدینان را به عملها گماشت و بر مسلمانان حاکم گردانید و ایشان را فرمود مسجدها را خراب و آثار اسلام را محو کنند . و کامل ابن اثیرمینویسد: دهقانان و کشاورزان را فرمود تا مال و خواسته خداوندان (عرب) خود را تاراج کنند و بر آنها بشورند. ودر تاریخ طبرستان آمده است: همان زنار زرتشتی برمیان بست و با مسلمانان جور و استخفاف کرد.
روایت است که مازیار از دین مزدکی جانب داری میکرد و نحوه دستورهای وی بر شورانیدن مردم نیز تا حدی مؤید این قول است اما به هر حال قیام او قیامی بود استقلال طلبانه بر ضد اعراب و ستمگری های آنان، زیرا همه مردم از نحوه حکومت جابرانه اعراب و ستمگریهای عمال آنان سخت رنجیده خاطر و منتظر فرصت برای قیام بودند. و روایت است که با بابک نیز مکاتبه میکرد.
اعراب و همکاران نو مسلمان شده و کاسه لیس وطنی که مناصب و اموال خود را از دست داده بودند طی نامه ای برای خلیفه از وی میخواهند که به یاری آنان بشتابد. متن این نامه را صادق هدایت هجو گونه چنین برگردانده است: خلاصه نامه مسلمانان آمل به خلیفه المعتصم: ما مسلمانان عمرى در سایه دولت خلفا بضراع می گذراندیم و اینک روزگارمان برگشته و آبخور عیشمان بدست سرکن کافرى مکدر گردیده. آیا امیرالمومنین میپسندد که ما غارت زده یک نفر مجوس شویم.
خلیفه بغداد نیز به همان نیرنگی دست زد که بابک را از پا درآورد. بابک را به دست یک ایرانی وطن فروش یعنی افشین و مازیار را بدست ایرانی وطن فروش دیگریعنی عبدالله ابن طاهر در جنگی نابرابر و همراه با خدعه و نیرنگ از پای درآورد. دو سال پس از شکست بابک، مازیار بن قارن نیز گرفتار آمد و اورا در زیر تازیانه کشتند. خلیفه جسد مازیار را هم در کنار پیکر خشکیده همرزم قهرمانش بابک بدار آویخت. درباره اهمیت قیام مازیار یکی از تئوریسین های ایرانی خلافت یعنی خواجه نظام الملک مینویسد: معتصم را سه فتح آمد که هرسه قدرت اسلام بود، یکی فتح روم، دوم فتح بابک، سوم فتح مازیار گبر بطبرستان. اگر یکی از این سه فتح نیامدی اسلام زبون بودی.
این قیامها گرچه به سبب نا هماهنگی با همدیگر و سراسری نبودن آنها، و بویژه اطاعت از خلیفه توسط بخش وسیعی از طبقات و اقشار بالای جامعه نو مسلمانان ایرانی آنروز (چون برمکیان، طاهریان، افشین…) که برای کسب یا حفظ جاه و مقام و یا ترس و رذالت… در صف دشمن قرار داشتند، شکست خوردند اما به همان اندازه که موجب تقویت روحیه ملی و استقلال طلبی ایرانیان گردیدند از طرف دیگر آن چنان موجب تضعیف اتوریته دستگاه خلافت شدند که بعداز آن دیگر هیچوقت اعراب نتوانستند چون گذشته بر ایران حکومت کنند. و دیری نپائید که جنبش دیگری از شمال ایران یعنی جنبش آل بویه سربرآورد. و پسران ماهیگیری شمالی موفق شدند در راس جنبشی وسیع عراق و مرکز خلافت بغداد را متصرف شوند.
در خاتمه بد نیست اشاره کنم که متاسفانه اغلب ما ایرانیها کمتر در جستجوی علل شکستها و ناکامیهای مان هستیم، گاه با ناسیونابیسم افراطی مان که ایرانی را بری از اشتباهات دانسته و با سرکوفت و بد و بیراه گفتن های شوونیستی به دیگر ملل و گاه تلاش داریم علت ناکامیهای مان را با حوادث اتفاقی، واقعی یا ساختگی، توجیه کنیم , مثلا در یافتن علت پیروزی اعراب بر ایران بسیاری از مورخین و محققین به جای اشاره به شدت فقر و فلاکت و نارضایتی عمومی اقشار مردم، سرکوب خشن جنبش عدالت خواهانه مزدکیان، ادغام دین و دولت تا آنجا که بدون پشتیبانی و حمایت موبد موبدان هیچ شاهی قادر به حکومت نبود، سرکوب جنبش اصلاح طلبی مانویان…و در مجموع عدم پشتیبانی توده ای و ملی از حکومت توسط مردم، بطور مضحکی علت شکست را در وزیدن باد شدید و پاشاندن خاک به چشم سپاهیان ایران و رم کردن فیل های ارتش ایران، یا خیانت فلان فرمانده ارتش … جستجو میکنند. میگویند شکست مقدمه پیروزی است. اما نه همیشه و نه حتی اغلب موارد، بلکه تنها وقتی که علل واقعی شکستها را یافته ، از آن ها درس گرفته و از تکرار آنها پرهیز نمود.
عکس برگرفته از جلد کتاب «مازیار دلاور تبرستان» نوشته امیرحسین خنجی
Comments
مازیار (ماه ایزد یار) — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>