آن غول کجاست؟
سکوت هرگز
یورش به دانشگاه ها، ضرب و شتم ، ربودن و زندانی کردن دانشجویان، ایجاد جو نظامی پلیسی در دانشگاها پاسخی است که دستگاه به اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز دانشجویان بخاطر عدم رسیدگی به خواستهای برحق شان که عموما صنفی هم می باشند می دهد. گرچه در زمانه ای که من بیچاره جوانی ام در آن طی می شود صحبت از خواست های صنفی دیگر مضحک بنظر می آید، اینجا همه چیز سیاسی است، حتی نمایان شدن تارمویی از دختری، خنده ای و گاه حتی دگمه باز پیراهنی رنگ سیاسی گرفته و مجازات هایی برای هرکدام در نظر گرفته شده است. هر نگاه، حرکت و خواستی که در چهارچوب ضوابط و آیین نامه هایی که حتی چگونه زیستن را دیکته می کنند نگنجد سیاسی و امنیتی محسوب شده و “غولی” است که باید محو گردد.
گفتم غول، در دهه پنجاه زمانی که پدرم دانشجوی دانشگاه تهران بود روزی ساواک بطور اتفاقی او را در خیابان دستگیر می کند، بعداز بازرسی بدنی وقتی چیزی گیرشان نمی آید تصمیم می گیرند آپارتمانش را هم کنترل کنند. وسط راه یکی از ساواکی ها می پرسد چه کتاب هایی داری، پدرم کتابها و جزوات “ممنوعه” را که تعدادشان اندک بود در جایی دیگر قایم کرده و در آپارتمانش غیر از کتب درسی و چند تا کتاب شعر، یک کتاب درباره چگونگی تکامل انسان از میمون به آدم بنام “چگونه انسان غول شد” داشت و به ساواکی ها می گوید. این کتاب بیشتر ازاسکلت های انواع میمون و نیمه انسان که کشف شده صحبت می کرد. ساواکی ها که همه جا را گشتند کتاب نامبرده را پیدا نکردند. یکی از آنها می پرسد « پس آن غول کجاست؟». پدرم کتاب را که قاطی بقیه وسط اتاق روی زیلو بود پیدا کرده و داد دستش. ساوکی بعداز دو دقیقه ورق زدن کتاب آنرا گذاشت توی پاکتی و شد جزو پرونده پدرم و بخاطر آن چهار ماه در زندان ” کمیته مشترک ضد خرابکاری” محبوس بود.
گمان نکنید که صرفا حماقت و بی سوادی پرسنل ساواک باعث چنین رفتارهایی می گشت، نه، این رفتارها بخشی از طبیعت خودکامگی است. خودکامه می داند که اگر امروز درباره سیر تحول انسان بخوانی و بیاندیشی فردا درباره سیر تحول جامعه و پس فردا درباره چگونگی تغییر وضعیت موجود خواهی اندیشید. برای خودکامگان دادن اندکی آزادی یعنی آزادی باز هم بیشتر و بیشتر و سرانجام سقوط. خودکامه از” خواستن” و “طلب کردن” مردم نفرت دارد . گمان می کند برآوردن هر خواسته ای مردم را جری تر و پرروتر کرده و جسارت شان را برای خواسته های دیگر که تمامی ندارند بیشتر خواهد کرد. لذا همیشه با سنگدلی حرکت مردم برای حتی کوچکترین خواسته های صنفی و رفاهی را سرکوب می کند. گرچه گاهی همان خواسته و شاید هم بیشتر را خودش بدهد. شنیدم حدود هفتاد سال پیش در یکی از روستاهای شمال در ایام نوروز بدستور خان محل مردم را در میدان ده جمع می کنند. یکی از اهالی کلاه شاپو سرش بود، وقتی خان متوجه می شود دستور می دهد کلاهش را برداشته و بیچاره را به فلک ببندند. همان خان بعدها وقتی در زمان رضاشاه صحبت تغییر لباس زنان و مردان به میان آمد چند تا شاپو برای تعدادی از دهاتی ها خریده و کلی هم برای “محبت و دست و دل بازی” اش تبلیغ می کند. متاسفانه در زمانه ما نه تنها خواسته های صنفی و رفاهی معلمان، دانشجویان، کارگران بلکه حتی اندکی فضای باز، خنده ای، تار موی دختری، پیراهن با رنگ شاد و روشنی و لیوانی آبجو و… همه غول هایی هستند که باید سرکوب شوند.
در این خطه که “گرچه باریکه ای بیش نیست اما ژرفایش را پایانی ندارد” و شمال می نامیم هیچوقت سکوت را روا ندانسته و صدای مردمانش همیشه در برابر زورگویی ها و بی عدالتی ها بلند و رسا بوده و در فرصت های زیادی در طول تاریخ به مثابه بلند گوی آزادیخواهی و حق طلبی تمام مردم ایران زمین عمل کرده است. مردم گیلان و مازندران نوادگان دیلمیان و اسپهبدان و فرزندان پرافتخار رزم آورانی چون ونداد هرمزد، ماکان کاکی، مازیار، مردآویج، میرزا کوچک خان، احسان الله خان دوستدار، خسرو گلسرخی و روشنگرانی چون محمد جریر طبری، بی بی خانم استرآبادی و روشنک نوعدوست هرگز در سرزمین شان سکوت در برابر بی عدالتی را روا نمی دارند.
Comments
آن غول کجاست؟ — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>